پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

بای بای پوشک

١ سال و ٩ ماه و ١٩ روز...   چه خوب ! که من بهشت را به بوسیدن های تــ♥ــو بخشیدم ! حالا همه جا بوی بهشت دارد و من ، عطر بوسه های تــ♥ــو را  !    پارسای عزیزتر از جونم:   پسر باهوش من،تصمیم گرفته بودم توی این ماه  از شیر بگیرمت اما با خواست و همکاری داوطلبانه ی خودت  کم کم با پوشک خداحافظی کردی و الان یک هفتست که دیگه مرد شدی و شدیدا از پوشک متنفری.  خوشبختانه تا به حال که پروژه ما بسیار موفقیت آمیز بوده و  هر بار نیاز به دستشویی داشتی خودتو به من رسوندی و با زبون شیرینت گفتی: دشـــــــویی .فکر ...
20 آذر 1391

مهربونی های پسرم

عصارۀ تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن فرشته ای ساخته اندهمچون  تو    میخوام از چشمهای قشنگ و مهربونی حرف بزنم که به من امید زندگی میده. چشمهایی که هر چقدر هم خسته باشم با نگاه کردن به اونها قدرت زندگی کردن رو پیدا میکنم. چشمهایی که تصویرش یک لحظه هم از جلوی چشمم نمیره و قلب پاک ومهربونی که هرچقدر هم ازش بگم کم گفتم.  مثل همیشه با خونه سازیهات مشغول بازی بودی و همه رو پخش کرده بودی وسط خونه، اومدم رد بشم برم توی آشپز خونه که پام رفت روی یکی از مکعبها ، داد زدم  و افتادم روی زمین ، یکدفعه لبهای کوچولویی رو کف پام احساس کردم بلند شدم نشستم دیدم داری تند تند پام رو بوس م...
4 مهر 1391

روزانه های ما

گل پسرم ، نفسم ، همۀ وجودم سلام: روزها هفته ها ماهها دارن چقدر زود میگذرن. این روزها زیاد حال خوشی ندارم خیلی سردرگمم. گاهی اوقات احساس خوشبختی می کنم. گاهی اوقات دلم میگیره و گاهی اوقات هم از گذر عمر افسوس می خورم. گاهی احساس می کنم چقدر عمرم داره بیهوده می گذره. گاهی هم میگم بزرگترین رسالت من تربیت پسرمه و گاهی... . این روزها خیلی وروجک و بازیگوش شدی. کارای خطر ناک هم زیاد انجام میدی به خاطر همینم هست که چهار چشمی مراقبتم و هیچ وقتی واسه نوشتن خاطراتت و کارهای دیگه ندارم. تربیتت خیلی مشکل شده . احساس میکنم کم کم داره رفتارهات شکل میگیره و من باید همۀ تمرکزم رو روی این قضیه بزارم. ولی در مجموع عاشقتم مامان. با تمام وجودم...
4 شهريور 1391

این روزهای من و همدمم پارسا

تمــــام اکسیـــژنـهـای دنـــیا را هم بیاورنــد بــه کــــارم نمی آیــد مــــن پــر از هــــــوای تـــو أم برگ گلم سلام:   این روزها تمام زندگیم حول محور تو می چرخه. نمی دونم این روزها رو چه جوری واست ثبت کنم که برات بمونه. که بدونی هر لحظمون چه جوری می گذره . در چه فضایی. خوشبختی هر روزم رو لمس کنی. خیلی وقته حسهای قشنگی از تو میگیرم... وقتی با هر یک قاشقی که غذا میخوری یک قاشق غذا هم دهن من میزاری... وقتی با اون دستهای کوچولوت بعد از تموم شدن غذا دونه دونه ظرفها رو جمع میکنی و میاری میدی دست من... وقتیکه با هر بار آب خوردنت ازم میپرسی که( آبه ایخوای؟) بعد بقیه ...
6 مرداد 1391

این روزهای قلب من ♥ پارسا ♥

به قدر کندوی عسل طعم روزهایم شیرین شده، بس که عسل می بارد از نگاهـــــــــــت ، از لبـــــــــــت؛ وقتی چشم در چشمم شیرین بیانی می کنی...!!!       ماه آسمون من سلام:   گل قشنگ من پارسا جونم این روزا بی حد و اندازه شیطون و وروجک شدی زندگی من. با خودم فکر میکنم میگم  یه بچه کوچولو دیگه ازینم شیطونتر میشه که تو هستی؟؟؟   میخواستم از شیطنتهات بنویسم، ولی بی خیال...     بی خیال وقتی،  عاشقانه همه کارهاتو دوست دارم . آخه اینقدر عشقی که بهت دارم زیاده که بقیه کارات جلوی چشمام نمیاد...  اصلا عاشق تمام شیطونی ها و خرابکاری هاتم و با تمو...
30 خرداد 1391

ددری شدن پارسا نفس

  تا اســم تـــ ـو می آیــد، اخمو ترین واژه هم لبــخند مــی زنند... عروسک قشنگ مامان سلام: گل خوشگلم، این روزا حسابی سرمون گرم تو شده و باهات زندگی می کنیم. به عشق اینکه هر روز یه کار جدید تر یاد بگیری و ما رو سورپرایز کنی. اما حیف این روز های قشنگ زود به پایان می رسه و تو زود توی یه چشم به هم زدن بزرگ می شی و فقط خاطراتش و برامون باقی میزاری که همین خاطراتم قشنگ و زیبا و به یاد موندنیه...                           &n...
30 فروردين 1391

لحظات تحویل سال 91...

  پارسا عسلی: چیزی به لحظه ی تحویل سال  نمونده . و تو الان دقیقا ١ سال و ٢ ماه و ١٤ روز سن داری. اصلا باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که شمارش معکوسم واسه به دنیا اومدنت شروع شده بود. و حالا تو در ١٥ ماهگی هستی و این دومین سالیه که عید رو کنارمون هستی و با وجود تو بهارمون رنگ دیگه ای بخودش گرفته... باباجون واست ماهی قرمز خریده و تو عاشق ماهیات شدی و بهشون میگی جوجو. عطر گ لهای شب بو تمام فضای خونمون رو پر کرده و من در کنار شما آرامش رو با تمام وجودم حس میکنم... پسر گلم روز اول فروردین تولد بابای باباجون و مامان من هستش و روز 10 فروردین هم تولد مامانه باباجونه.  که از همی...
1 فروردين 1391

آخرین روز سال 90

بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است   نازنین مامان سلام: امروز ٢٩ اسفند ماه آخرین روز سال 90 هستش و دیگه چیزی به آغا سال جدید نمونده... توی این سالی که گذشت لحظه های خیلی خوبی رو با هم گذروندیم. هر کارت هر لحظه ات برای من لذت بخش بود. هر نگاهت به من انرژی داد. با گریه هات غمگین شدم و با خنده هات به عرش رفتم. پارسای عزیزم نور و شادی را به زندگی من و بابا جون آوردی. تو شدی محور زندگی ما ... امیدوارم که خداوند خودش محافظت باشه و من رو کمک کنه تا بتونم به بهترین نحو ازت مراقبت کنم . سال ٩٠ واسمون با خوبی و خوشی شروع شد، اما با خاطرۀ تلخ فوت ...
29 اسفند 1390

این روزهای عشق کوچولومون...

13 ماه و 15 روز...    زنده می شوم در لبخندی که از تو سهم همیشۀ من است      عمر و جونو نفس من سلام ع شق مامان آخه تو چقدر شیرینی گل من. هروز داری بانمک تر میشی... دلم نمیاد این روزای خوش زندگی رو برات ثبت نکنم. دوست دارم بعد ها که میخونی بدونی که چقدر از تمام کارها و شیرین زبونی هات لذت میبریم. میترسم  اگه دیرتر بشه با پیشرفتهای جدیدت ،حلاوت و شیرینی این روزا از یادم بره و ثبتشون نکرده باشم. >www.kalfaz.blogfa.com این روزها ورد زبونت شده : ماما... مام ا...  وای که اگه میدونستی چه لذتی داره این صدا زدنهای تو... اگه میدونستی چه عشقی رو بهم میدی...
29 بهمن 1390