خاطرات سفر شمال (مهر 93)
3 سال و 10 ماه و 6 روز... پارسای نازنین من: یک ماه و نیم از رفتنمون به مسافرت میگذره و من تازه امروز وقت کردم بشینم و خاطرات رو برات ثبت کنم.یک هفته بعد از مسافرتمون عروسی عمو جونت بود که به هممون خیلی خوش گذشت، واسه هردوشون آرزوی سعادت و خوشبختی میکنم. 4 مهر ماه بود که همراه آقاجون و خاله و دایی اینا راهی سفر به رامسر شدیم. وای که چقدر شمال ایران زیباست از اول راه لذت بخش هست تا وقتی که میرسیم تازه اونجا هم برای خودش دنیایی داره. باورم نمیشد که تو خاطرات سال پیش هنوز توی ذهنت بود و از اول راه مدام خاطرات سفر قبل رو یاد آوری میکردی. دل توی دلت نبود تا برسیم... بقیه در ...