خاطرات این چند وقت
3 سال و 3 ماه و 22 روز...
پسرم تا که تو هستی دو جهان در نظرم فردوس است.
نفسم سلام:
مهربون مامان، توی سال جدید این اولین باری هست که دارم برات مینویسم. تا حالا این همه غیبت نداشتم. ولی خدا رو شکر دلیل هایی که واسه ننوشتم دارم دلیل های خوبیه.
اول اینکه توی ایام عید مشغول عید دیدنی و دید و بازدید بودیم. امسال مسافرت نرفتیم و سعی کردیم توی تعطیلات از پارکها و جاهای تفریحی تهران استفاده کنیم. که خدا رو شکر بهمون خوش گذشت.
دوم اینکه یه اتفاق خیلی خوب توی ماه فروردین افتاد و اون هم ازدواج عمو جونت بود. که مراحل خاستگاری و بله برون تا عقد خیلی سریع اتفاق افتاد و همه چیز به خوبی و خوشی گذشت. خدا رو شکر سال جدید با شادی برامون شروع شد و این چند وقت هم خیلی بهمون خوش گذشت.
و دلیل بعدی هم این هستش که تمام مدت با شما پسر خوشگل و خوشمزۀ خودم مشغول بازی کردن و پارک رفتن های هر روز هستم و کمتر وقت میکنم بیام و برات بنویسم.
پارسای من:
روزها و ساعتها رو دارم به عشق بوی نفست طی میکنم . نمیدونم چرا حس میکنم توی سال جدید رفتارهات بزرگونه تر شده و شخصیتت داره کم کم شکل میگیره، و این کار من رو خیلی سخت تر میکنه .
با پایان سه سالگیت که پات به محیط خارج از خونه با وسعت بیشتری باز شده احساس میکنم خیلی عوض شدی . شکل شخصیتیت روز به روز برای من و بابا مشهود تر میشه . رفتارهات ،احساساتت ،برخوردها و نگرشهای خاص خودت رو داری .البته گاهی وقتها اشتباهاتی توی رفتارت و کلامت داری که باید به شدت کنترلش کنم.
ولی خوشحالم که میبینم با پشتکار و لذت و عشق , پله های ترقی رو در سن کمت به سرعت داری طی میکنی . شدی یه پسره موفق و شاد و دل زنده ...یه پسره باهوش و اکتیو ...یه پسری که با همون قدمهای کوچیکش از خیلی ها جلوتره و نگرشهای خاص خودش رو داره .
نگاه خاص و پرسش گرانه ات باعث میشه بیش از بیش روی حرکاتت زوم کنم . باعث شده بیشتر روی حس هات کار کنم . با تموم خستگی های روزانه باید کاری رو که شروع کردم تموم کنم ، پرورش صحیح پسرم . که همیشه از خدای متعال میخوام خودش توی این راه کمکم کنه و راه درست رو جلوی پام بزاره.
پسرم: تو رو دوست دارم به خاطر پاکیت ...
به خاطر دونه دونه لحظه های خاطره انگیزت ...
به خاطر وجوده لطیفت ...زندگی من و بابا مسعود...
دنیا به کامت پسر رویایی من .
عکسها و خاطرات این ماه در ادامه مطلب:
امسال لحظه تحویل سال رو خونۀ مامان و بابای بابا بودیم و در کنارشون لحظه های خوبی رو گذروندیم
اینم عکس خوشگلت کنار سفره هفت سین مامان بزرگ:
و این هم عکسهایی که عمو جون ازت گرفت:
حرم حضرت عبدالعظیم همراه فاطمه جون جیگر خاله:
عکسهای قشنگت کنار سما جون عسل عمه:
عکسهای روز سیزذهم فروردین که حسابی به شما وروجکا خوش گذشت:
شما سه تا مشغول نظارت و بحث بر سر جوجه پختن:
و بعد هم مشغول خوردن آش رشته:
گل پسرم آماده رفتن به مراسم عمو جون:
من تمام نمی شوم در عشق تو
ثانیه به ثانیه شروع می شوم !