پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

روز جهانی آقا پارسا...

                        زیباترین هدیه ی خداوند روزت مبارک    برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی ... تماشای تو عین آرامشه ، تو زیباترین آرزوی منی...   گل قشنگم من و بابا جون دیروز رفتیم به مناسبت این روز برای شما کادو خریدیم این کادوی بابا جون و این هم کادوی من ناقابل تقدیم به گل پسرم            مثل گل صد برگ شکوفا شده ای           ...
16 مهر 1390

تولد عمو مهرداد...

  پارسای عزیزتر از جانم:  امشب شب تولد عمو جونه که تو رو  خیلی دوستت داره.  دوست داشتم توی وبلاگت با همدیگه بهش تبریک بگیم تا بدونه چقدر دوسش داریم. روز میلاد ، یکی از شیرینترین و دلپذیرترین روزهای زندگیه هر کسیه. روز تولد انسانها در هیچ تقویمی ثبت نمیشه، چرا که در قلب کسانی است که به آنها عشق میورزند.                به پاس تمام خوبیها و مهربانی هایت بهترینها رو برات آرزو میکنم    شادی بهانه‌ای برای زندگی ...
3 مهر 1390

تبریک تولد به دایی حمید...

پارسا جونم امروز یعنی ١٧ شهریور سالروز تولد دایی حمید بابای سما جونه. دایی جون که تو رو خیلی دوست داره و  حتی وقتهایی هم که توی ماموریت  هستش همیشه به وبت سر میزنه و واسه تک تک پستها پیغام میزاره.و میدونم که تو هم خیلی دوستش داری. حالا میخوایم باهم واسش تولد وبلاگی بگیریم این کمترین و کوچکترین کاریه که میتونیم واسش بکنیم...                چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین ...
17 شهريور 1390

سومین سالگرد ازدواجمون و حضور پارسا جونم...

                                    امروز ٢٣ تیر ماه سه ساله که از آغاز زندگی من و مسعود جان میگذره.    توی این سه سال خیلی چیزها یادگرفتیم:  یادگرفتیم با هم باشیم عاشق هم باشیم همیشه کنار هم باشیم همیشه به یاد هم باشیم بی هم حتی یک لحظه هم نباشیم...     همسرم: 3 سال از با هم  بودنمون گذشته و من هروز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو ...
23 تير 1390

روزتون مبارک عزیزای من...

 بابا مسعود جونم :   هرچند که کوچکم اما به اندازه دنیای بزرگم دوستت دارم.   روزت مبارک      پارسا کوچولوی تو   همسر خوبم:   خوشحالم که امسال حس زیبا و شیرین پدر بودن را تجربه میکنی   بهترین همسر و بهترین بابای دنیایی...   روز مرد تکرار هر روز منه که بهت میگم دوستت دارم . همسر همیشه عاشق تو  پارسا کوچولوی خوشگلم   روز شما هم مبارک مرد کوچولوی مامان  آخه شما هم دیگه واسه خودت مردی شدی پسرم  خیلی خیلی دوست دارم همه ی...
26 خرداد 1390

برای پدرم...

پدر عزیزم: پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . . پدر عزیزم هستی خویش رادرره بوسه به دستانت فدا می کنم پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست .   پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش * پدر عزیزم برای خوشبختی وموفقیتم دعاکن * روزت مبارک      ...
26 خرداد 1390

برای مادرم...

مادر خوبم :  به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود  و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود....  در نگاه پر فروغت و در انتهای سکوتت  تنها محبت را میبینم مهر تو در ذره ذره ی وجودم رخنه  کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم...                          وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطافت کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت  عشق...
3 خرداد 1390

لحظات سال تحویل...

پارسای قشنگم:    الان که دارم این پست رو برات مینویسم کمتر از یک ساعت دیگه مونده به سال تحویل اما تو و باباجون هر دو توی خواب ناز هستید و من تک و تنها بیدارم و منتظر لحظه ی تحویل  سال هستم تا حسابی واستون دعا کنم و  از خدا تقاضای سلامتی و سعادت داشته باشم و این فرصت طلایی رو که معلوم نیست سال دیگه نصیبم بشه یا نه  رو از دست ندم . اما مامان جون این سالی که داره میگذره واسه من هم بد بود هم خوب. بد بود به خاطر اینکه یکی از عزیزترین کسای زندگیم یعنی پدر بزرگم بابا اکبر رو از دست دادیم پدر بزرگی که خیلی دوست داشت تو رو ببینه ولی اجل بهش محلت نداد  و ما همه امسال توی خ...
1 فروردين 1390

روز تولد مامان

سلام ماه آسمونم :     گل قشنگم دیرو روز تولد مامان بود   اما اینبار تولد من با تمام سالهای پیش فرق میکرد یه فرق خیلی مهم و اساسی.    امسال کسی توی تولد من حضور داشت که نیمی از وجود خودم بود و من یکی از زیبا ترین احساساتم رو تجربه کردم. آره همه ی زندگی من حضور تو توی جشن تولد من به همه چیز یه رنگ و بوی خاص دیگه ای داده بود احساسی که هیچ جوری نمیتونم توصیفش کنم. وقتی که باباجون هدیه ی قشنگی جداگانه از طرف تو برام گرفته بود و گفت اینم از طرف آقا پارسا واسه یه مامان گل، خیلی خوشحال شدم و حس خوبی بهم دست داد چرا که بابا جون همیشه فکر همه چیزو ...
24 اسفند 1389