روز تولد مامان
گل قشنگم دیرو روز تولد مامان بود
اما اینبار تولد من با تمام سالهای پیش فرق میکرد یه فرق خیلی مهم و اساسی.
امسال کسی توی تولد من حضور داشت که نیمی از وجود خودم بود و من یکی از زیبا ترین احساساتم رو تجربه کردم.
آره همه ی زندگی من حضور تو توی جشن تولد من به همه چیز یه رنگ و بوی خاص دیگه ای داده بود احساسی که هیچ جوری نمیتونم توصیفش کنم.
وقتی که باباجون هدیه ی قشنگی جداگانه از طرف تو برام گرفته بود و گفت اینم از طرف آقا پارسا واسه یه مامان گل، خیلی خوشحال شدم و حس خوبی بهم دست داد چرا که بابا جون همیشه فکر همه چیزو میکنه و کاراش همیشه خاصه.
خلاصه اینکه ستاره ی من دیروز یکی از بهترین روزای عمر من بود حس میکنم نیروی بیشتری گرفتم واسه مراقبت و بزرگ کردن تو گل زیبا.
آرزو میکنم زودتر تولد یک سالگی خودت برسه تا حسابی واست سنگ تموم بزارم و خودتم حسابی شیطونی کنی.