هشت ماهه شدن گلم...
خدایا شکرت...
همۀ امیدم 8 ماهه که قدم روی چشم ما گذاشتی و گل سرسبد و چراغ خونمون شدی.
از دیدن بزرگ شدنت لذت میبرم عزیزم. ولی گاهی وقتها هم دلم واسه نوزادیهات تنگ میشه و میرم سراغ عکسها و فیلمهات.اون وقتهایی که اینقدر کوچولو بودی که روزهای اول واسه بغل کردنت استرس داشتم و به سختی میتونستم کارهای روزمره ی تو و خودم رو انجام بدم.تا کم کم به کمک بقیه راه افتادم و بیشتر کارها رو یاد گرفتم.
حالا خیلی چیزها تغییر کرده . بهتر و بیشتر از اونی که فکرش رو میکردم از پس همه ی کارها بر میام.
همه ی اینها رو مدیون لطف خدا جون هستم .خدایی که همسر مهربونی بهم داده که از هیچ کمکی به من دریغ نمیکنه
پسری سالم و آروم نصیبم کرده
و قدرت و توانی بهم داده که من هم بتونم به هر دوشون برسم واز هیچ کاری واسشون دریغ نکنم و از بودن کنارشون لذت ببرم .
خدایا باز هم شکرت...
پارسا کوچولوی ما: تو توی هشت ماهگیت دیگه به راحتی و بدون کمک تونستی بشینی
چند روز پیش که مثل همیشه توی تختت مشغول بازی بودی وقتی اومدم بهت سر بزنم
این صحنه رو دیدم که داشتم از تعجب سنگ کپ میکردم
عزیزم تو تونسته بودی بدون کمک بایستی و من هم ذوق کرده بودم و هم ترس داشتم از افتادنت دلم نیومد این لحظه ی ناب رو ثبت نکنم و این حرکت بارها تکرار شد
حالا دیگه دستت رو به هر بلندی میگیری و می ایستی
پارساجونم شما دقیقا از شروع هشت ماهگی پستونک خوردن رو ترک کردی به حدی که حتی دیگه ازش بدت هم میاد.
ولی نمیدونم چرا گیر میدی به پستونک این عروسک بیچاره و میخوای اونو بخوری؟
پسر گلم عاشق غذا خوردنی و حسابی دست پخت مامانو دوست داری
ببین پسرم همیشه غذاتو تا آخرش میخوری و دیگه ته قابلمه چیزی باقی نمیمونه
و اینجا هم ناراحتی از تموم شدن غذات
البته شما به غیر از غذا به خوردن چیزهای دیگه ای هم علاقه مندی مثل:
خلاصه اینکه عاشقانه دوستت دارم گل من و حاضرم به خاطر تو هر کاری انجام بدم
و اینو بدون که من بدون تو هیچم...
♥ هشت ماهه شدنت مبارک پسرم♥
مراقب شادی توام
همچنان که تو پاسبان شادی منی
در آرامش نخواهم بود اگر در آرامش نباشی . . .