روزانه های پسر هشت ماه و نیمه
خدایا شکرت...
عزیزتر از جانم ، من در چشم تو کتاب زندگیم را میخوانم و هر بار که مژه های تو بهم میخورد یک صفحه از زندگی را برای من ورق میزند .
سلام زیباترین هدیه ی خدا :
هشت ماه و پانزده روزه که از بودنت کنارمون می گذره عمر من .
نمی دونی که داشتنت چقدر لذت بخشه .شیرینی و دلچسب . پر شر و شور و با انرژی.
همونی هستی که آرزوشو داشتم و میخواستم.یه بچه ی شیطون که از دیوار راست هم بالا بره.وای که دیدن این لحظه ها چه کیفی میده.
هر چیزی رو که توی دستم ببینی میخوای و باید ازم بگیری. از کفگیر و ملاقه گرفته تا سشوار و لوازم برقی و حتی چیزهای خطرناک مثله چاقو و کبریت.
هرچی که ما میخوریم شما دوست داری امتحانش کنی.حتی وقتهایی که غذای خودت رو هم تموم کردی و مطمعنم که دیگه سیر هستی ولی بازم هرچیز ما بخوریم رو باید تست کنی . پس کی میتونی نظرت رو هم بهم بگی عزیزم؟
به هیچ عنوان نمیزاری بشینم پای لب تاپ. حتما باید توی بغلم باشی و خودت هم تایپ کنی.
الان هم که دارم واست مینویسم ساعت حدود 2 نصفه شبه و تو توی بغلم خوابیدی.
وقتی برات دست دسی میخونیم دستاتو تکون میدی و ذوق میکنی. یواش یواش داری بای بای کردن رو هم یاد میگیری.
راستی یه سری اشعار از خودم واست سرودم . وای که چقدر دوسشون داری .وقتی برات میخونم اینقدر ذوق میکنی و میخندی که دلم برات ضعف میره.فکر کنم دیگه همه رو از بهری اینقدر که واست میخونم .حیف که نمیتونی واسم بخونی تا ببینم خوب یاد گرفتی یا نه؟
البته بهتر. چون اگه پیش کسی بخونی آبروم میره .همه میخندن و میگن این چیزا چیه واسه بچه میخونی.
همون بهتر که بین خودمونه.
توی خونه هم دوست داری فقط توی بغلم باشی . منم هی قربون صدقت برم و ببوسمت. تو هم خودتو واسم لوس کنی.البته تو پسر خیلی با محبتی هستی و همیشه عدالت رو برقرار میکنی و وقتی که باباجون میاد خونه فقط توی بغل اون هستی.
موقعی که بغل باباجون هستی و گشنته یا خوابت میاد گوشای بابا رو میکشی و یا میخوری و وقتی من صدات میکنم میخندی و میای بغلم .
عاشق این هستی که صدات بزنم :عسلم پسرم...
وقتی شیر میخوری سر و صورت من از دستت در امان نیست باید حتما دستت رو به جایی گیر بدی حالا مهم نیست که اون جا چشم منه یا بینی من یا موهای من.
بعضی وقتا ، همینجوری یهو دهنت رو باز میکنی تو لپمون! و من احتمال میدم که این کارت یعنی ابراز محبت یا همون بوسه.
وقتهایی که گرسنت باشه شروع میکنی به گریه و ما بین گریه هات ده بار تکرار میکنی:ماما ماما...
و من مثل همیشه از خود بی خود میشم و به جای اینکه به داد تو برسم فقط لپاتو بوس میکنم و قربون صدقت میرم.
وقتی سیر میشی یه نگاه محبت آمیزی به من میکنی و بعد لبخند شیرینی میزنی که عاشقترم میکنی عزیزم .
کاش تونسته باشم تا الان مادر خوبی واست باشم عزیزم...
به هیچ روزی پس ات نمی دهم ، به هیچ ساعتی ،
به هیچ دقیقه ای ، به هیچ ، هیچی ! سخت چسبیده ام تمامت را ...