13 ماهگی پارسا + 1 سالگی وبلاگ
گل پسرم پارسا جان تا این لحظه 1 سال و 1 ماه و 1 روز و 1 ساعت و 1 دقیقه و 1 ثانیه سن دارد...
من این دنیای زیبا را به لبخند تو میبخشم
من این آسایش شب را به رویای تو میبخشم
من این جان عزیزم را به دیدار تو میبخشم
پارسا عسلی من، اولین ماه از دومین سال زندگیت هم گذشت و به عبارتی الان شما سیزده ماهه هستی.
خوشگل مامان: توی این ماه بزرگتر ،خوشگلتر ، شیرینتر، پرجنب و جوش تر و خیلی هم باهوش تر شدی، چون موقعی که باهات صحبت می کنم حس می کنم که کاملا متوجه می شی چی میگم، با زبون بی زبونی به ما ميگی كه كاملا متوجه هستی . و خیلی از چیزهایی رو که میخوایی میتونی به زبون بیاری. خیلی خوب و راحت با اطرافیان ارتباط برقرار میکنی و اهل غریبی کردن نیستی. حتی با غریبهها...
********** نفس منی ***********
هر چیزی رو بلدی سر جای خودش قرار بدی ، روزی ۱۰ بار اسباب بازیهاتو از تو سبد در میاری و جمع میکنی. تو توی ١٣ ماهگی دکمه eject رو میزنی و داخل دستگاه CD میذاری و در انتها PLAY رو میزنی . آخه نفس، بچه یک ساله رو چه به این کارااااا.
********** نفس منی ***********
تلفن رو بر میداری و میزاری رو گوشت و میگی الو و بعد تند تند مثلا حرف میزنی . به تلفن بدون بوق نگاه هم نمی کنی چه برسه به بازی. عاشقه توپ بازی و توپ شوت کردنی. روزی ده دفعه با هم فوتبال بازی میکنیم. با هر چیزی صدا تولید میکنی و ازش لذت میبری مثلا قاشق زدن به بشقاب و کوبیدن برس و کنترل روی زمین. فوق العاده شیطون وبازیگوش شدی .
********** نفس منی ***********
دیگه اینکه راه رفتنت خیلی خوبتر شده و تقریبا همش داری راه میری و کم میبینیم که بشینی یه جا و متعاقب اون روزی چند بار هم زمین میخوری. راستی خودم واسه دومین بار دست به کار شدم و موهاتو توی حموم در حالی که تو وانت مشغول آب بازی بودی کوتاه کردم
برامون تاب تاب عباسی میخونی و دست ميزني و ميرقصی. ازرقصیدنت بگم که خیلی با مزه شده من موندم این حرکاتو از کجا یاد میگیری ، تازه وقتی هم که آهنگ تموم میشه کلی خودتو تشویق هم میکنی... عاشقه نی نی هستی وهر جایی نی نی ببینی کلی ذوق زده میشی .
********** نفس منی ***********
قند عسلم کارات اینقدر شیرین و بامزست که اگه بخوام بگم اندازۀ سه روز حرف دارم. به هر حال این ماه هم گذشت و همه لحظات به خاطره تبديل شدن .
١٣ماهگیت مبارک باشه عزیز دل مامان
مامان هیچ عجله ای برا بزرگ شدنت نداره گل قشنگم
توام عجله نکن و تا می تونی بچه گی کن واز کودکی هات لذت ببر عزیزدلم
... دوست دارم * ماد ر* باشم، تا هرکس ديگری بر روی زمين ...
یک ساله شدن وبلاگ پارسا کوچولوی ما
یک سال پیش همچین روزایی بود که از طریق نی نی سایت با نی نی وبلاگ آشنا شدم. اون موقع پارسا جون تازه یک ماهه بود و من هر پرسشی که در مورد بچه داری به ذهنم میرسید میرفتنم توی سایت و در موردش تحقیق میکردم. دیگه سوالی تو ذهنم نبود که بی جواب مونده باشه.
یه روز یکی از دوستای دوران بچه گیم که الان حدود بیستو اندی ساله که با هم دوست هستیم (مامان علی و امید کوچولوهای ٨٨) بهم اس ام اس زد که حاوی یه آدرس اینترنتی بود و نوشته بود این وب کوچولوهامه خوشحال میشم ببینی و در ضمن نظر هم بدی.
وقتی رفتم توی اینترنت و آدرس رو وارد کردم و وبشون رو دیدم اینقدر خوشحال شدم که باورم نمیشد. همۀ خاطرات و عکسهاشون ازنوزادی اون تو بود. و من که خیلی وقت بود ندیده بودمشون و دلم واسشون تنگ شده بود کلی ذوق کردم. و با خودم گفتتم چه کار خوبی کردن خوش به حال این کوچولوها.
شب وقتی وبشون رو به شوهرم نشون دادم گفتم کاشکی میشد ما هم واسه پارسا همچین کاری میکردیم ، یه عمر واسش میمونه. تا اینکه چند روز بعد توی نی نی سایت بودم که تبلیغ نی نی وبلاگ رو دیدم. خیلی خوشحال شدم و تازه فهمیدم که زهرا جون چه جوری این کارو کرده بود. روز 17 بهمن ماه بود که اولین پست رو نوشتم...
اینم اولین پست اون روزم: (اولین پست وبلاگ)
بعد از وب پارسا یه روز خونۀ مامان اینا بودیم که واسه فاطمه جون دختر خواهرم و سما جون دختر برادرم هم وبلاگ درست کردیم.
یک سال از شروع کار وبلاگ می گذره توی این یکسال 97 پست و با احتساب این پست میشه98 پست توی وب پارسا جون ثبت کردم. سعی کردم بیشتر از خاطرات خوب باهم بودنمون و روزای خوشمون بنویسم، گرچه یه وقتهایی هم مطلبهایی نوشتم که شاید ناراحت کننده باشه ، اما این باعث میشه با مرور دوبارشون و خوندنشون بعد از چند وقت، یادمون نره که زندگی فقط روزهای خوش نداره و گاهی هم این روزهای تلخه که واسمون یه خاطره رو میسازه.
توی این98 تا پست همه پستها رو دوست دارم ... ولی پست نه ماهه شدن پارسا رو هر چی میخونم از خوندنش سیر نمیشم... تصمیم دارم توی این 365 روز تا سال دوم موضوع هام بهتر بشه و با فکر بیشتر بنویسم.
خوبی وبلاگم پیدا کردن دوستهایی بود که الان باهم خیلی صمیمی تر شدیم و از تجربیات همدیگه خیلی استفاده میکنیم. اگر دیر به دیر بیام نت دلم واسه بچه ها و ماماناشون خیلی تنگ میشه، با شنیدن خاطره های خوبشون خوشحال میشم و از اتفاقات بدشون هم ناراحت...
و خیلی از دوستان و اقوام هم که ما رو دیر به دیر میبینن و دلشون واسه پارسا تنگ میشه، از این طریق در جریان بزرگ شدن پارسا جون و خاطراتش قرار میگیرن.
از همگی که توی این یک سال بهم سر زدن و نظر دادن تشکر میکنم
1 سالگی وبلاگ پسرم مبارک
آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی به آدم آرامش می ده !
دوستیشون برات حقیقی می شه و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت!
آدمایی هستن که با تمام مجازی بودنشون ،
سهم بزرگی تو حقیقت دوستی ها دارن
پس قدرشونو میدونم
زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا موکول کرد
عکسهای 13 ماهگی پارسا جونم در ادامۀ مطلب:
بودنت هدیه ای است برای قلبم و آرزوی من شادی دل دریایی توست
پل زدنهای شیطونکم
عشق مامانش مشغول گذاشتن پست جدید وبلاگش
یه دست به موس و یه دست هم به کیبورد( فدات بشم من)
نفس من توی حمام مشغول آب بازی
عمر مامانش بعد از حمام ، که به شدت کوفته شده و خوابش میاد
زندگی من مشغول پاک کردن شیشۀ آکواریوم
عسل مامان با عینک دودی
پارسا عسل متفکر
پارسای جیگر لختی
پارسای قند عسل جدی
گل قشنگم مشغول خرابکاری تازه
نفس طلا خسته از عکس گرفتنهای مامان ،در حال مو کندن
آقا جون و نوه ها ، تولد ٥٥ سالگی
نذری ٢٨ ماه صفر
نازنین من در یک خواب معصومانه
با چشمان تو مرا به الماس ستارگان آسمان نیازی نیست ، این را به آسمان بگو