پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

باز هم غم...

1390/12/7 0:07
1,076 بازدید
اشتراک گذاری

                            این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ،

دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست ...   

                                            

 چهارشنبه شب  عزیزی رو از دست دادیم که از صمیم قلب دوستش داشتیم و داریم. چون برکت خونه هامون بود و همیشه حضورش باعث شادی بچه ها و نوه هاش میشد. کسیکه همۀ عمر رو با فداکاری سپری کرد. (مادر بزرگ همسرم)

مادر بزرگی که کمتر از مادر بزرگ خودم دوستش نداشتم و همونقدر واسم عزیز بود و هست که مادر بزرگ خودم .

با رفتنش داغی رو به دل همه گذاشت که باورش در فکر هیچ کدوممون نمیگنجه... 

 هنوزم باور ندارم با عزیزی وداع کردیم که باهاش کلی خاطرات قشنگ و خوب دارم ...

 نه فقط من که برای همۀ بچه ها و نوه هاش کلی خاطرۀ  شیرین یادگاری گذاشت ....

 آخرین تصویری که ازش تو ذهنم هست، روز تولد پارسا جون بود... اون روز خیلی خوشحال بود و با روحیۀ بالای خودش و نگاه مثبتی که همیشه به همه چیز و همه کس داشت، به ما هم کلی روحیه داد و از آیندۀ روشنی که ما با پارسا پیش رو داریم واسمون حرف میزد ...اونشب با حضورش خیلی بهمون خوش گذشت... و در آخر هم آرزو کرد که یه روزی باشه و دامادی پسرمون رو ببینه... هر چند که اجل مهلتش نداد تا دامادی پسر خودش رو هم ببینه...

  توی راه واسمون خیلی درد و دل کرد...هنوزم  وقتی یاد حرفاش میافتم اشک توی چشمام حلقه میزنه...

من نتونستم ازش خداحافظی کنم ولی همیشه به یادشم...

همسرم هم همینطور. وقتی رسید بیمارستان که دیگه مامان بزرگ چشمای قشنگش رو برای همیشه بسته بود...

مسعو خیلی داغون شده . خدایا خودت کمکش کن و بهش صبر بده...  

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست

چگونه عکس تو در قاب شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

.

.

.

تو نیستی که ببینی

 مامان بزرگ عاقبت تسلیم مرگ شد و ما رو داغدار کرد ... ولی خودش از تمام سختی های دنیا راحت شد...

با رفتنش خیلی از چیز ها هم نابود میشه و از بین میره...

روز پنج شنبه مراسم تشیع پیکر نازنین مامان بزرگ عزیز بود... مراسم خیلی شلوغ شده بود ، تقریبا تمام دوستان و آشنایان، حتی کسانی که هیچ وقت، هیچ سراغی از مادربزرگ نمی گرفتند، حاضر بودن و ناراحت و گریان بودند.

با خودم گفتم چرا ما انسانها تا وقتی زنده ایم قدر همدیگه رو نمی دونیم؟!...

 مراسم ختم هم گذشت و همه چیز تمام شد... ولی خوبیها، مهربونیها، محبتها ،خندۀ همیشه روی لب و خاطرات خوب مامان بزرگ تا عمر داریم از ذهن هیچ کدوممون پاک نخواهد شد...

مادربزرگ، برای همیشه از پیشمان رفت.... تن سردش به زمین رسید و روح بزرگش نصیب آسمان شد!

 مامان بزرگ  چند روز از رفتنت میگذره و عروج ناباورانه ات هنوز در باورمان نگنجیده ...

دیگه چه جوری سال جدید رو بدون تو آغاز کنیم؟؟؟  هر سال اولین جایی که بعد از تحویل سال میومدیم خونۀ شما بود... امسال چه جوری بیایم و جای خالیت رو ببینیم و نبودت رو تحمل کنیم؟

مامان بزرگ همیشه دوستت داشتیم و داریم....

دلم همیشه برایت تنگ خواهد شد...

 دلمان همیشه برایت تنگ خواهد شد........

روحت شاد و با فاطمه زهرا محشور باد..........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

خاله زهرا
7 اسفند 90 19:16
خبردرگذشت مادر بزرگ آقا مسعود چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست خداوند قرین رحمتش فرماید و با حضرت زهرا همنشينش كند


مرسی آبجی جون.التماس دعا...

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
7 اسفند 90 22:48
خدا رحمتشون کنه.از صمیم قلب بهتون تسلیت میگم.ایشالله که همنشین نیکان باشن.روحشون شاد.


ممنون عزیزم.
آمین.
زهره مامان آریان جون
8 اسفند 90 0:20
"ما ز بالاییم و بالا می رویم"
در غم از دست دادن عزیزان به سوگ نشستن صبری میخواهد عظیم ، برای شما و همسر محترمتان صبر و شکیبایی و برای آن عزیز در گذشته غفران و رحمت الهی را خواستارم .


مرسی از لطفت عزیزم.خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.

زهرا
8 اسفند 90 9:22
salam samaneh jan tasliyat migam rohesh shad inshaalah akharin ghameton bashe


مرسی زهرا جون. ممنون.
مامان هامان
8 اسفند 90 10:11
تسلیت می گم روحش شاد غم بزرگیه خدا صبرتون بده عزیز دلم


ممنون عزیزم.
مامان رها
8 اسفند 90 10:39
سلام عزیزم خدا رحمتشون بکنه و امیدوارم به شما هم خداوند صبر بده


مرسی عزیزم.خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه.

مامان رضا جونی
8 اسفند 90 11:22
سلام عزیزم
خیلی متاسف شدم
انشالله خدا هم به خودت هم به همسرت صبر بده تا وجود نازنینتون کمتر از جای خالیشون آسیب ببینه
این پست، پشت من رو لرزوند آخه من هم تمام امیدم به مادر بزرگ همسرمه که واقعا تمام وجودش نازنینه


سلام عزیزم
ممنون. ببخش ناراحتتون کردم.
ایشاا... خدا سایۀ مادر بزرگ همسرت رو 120 سال بالای سرتون نگه داره.خدا واستون حفظشون بکنه.
مامان رضا جونی
8 اسفند 90 11:24
انقدر ناراحت شدم یادم رفت که اومدم که بگم،
ممنونم که با اومدنت و نظراتت تولد رضا رو برامون جاودانه کردی



خواهش میکنم عزیزم. وظیفمون بود.
مامان پریسا
8 اسفند 90 11:58
سلام گلم. من هم تسلیت میگم.
عزیزم ممنون از حضورتون بسیار خوشحالم کردی. پیشا پیش من هم تولدتون رو تبریک میگم.


مرسی عزیزم.
خواهش میکنم.ممنون از محبتت.
الهام مامان رامیلا
8 اسفند 90 14:06
سلام سمانه جان واقعا متاسفم انشالله که غم آخرتون باشه و دیگه بعدش شادی باشه
راستش عکس خودم رو نمی تونستم بزارم ولی انشالله یه عکس از خودم و بابا نوید به زودی میزارم براتون مرسی گلم پارسا رو ببوس


ممنون الهام جون.
خوب پس منتظریم
تو هم رامیلا جونو ببوس.
شکلات مامانی وباباش
8 اسفند 90 17:45
سلا عزیزم خیلی ناراحت شدم خدا بیامرزدش وخدابه شما هم صبر بده


مرسی عزیزم خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.
مامان ماهان
8 اسفند 90 20:34
انا لله و انا الیه راجعون «و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس كاروان از رحیل مسافری خبر می دهد كه در سكونی، آغازی بی پایان را می سراید» درگذشتمادر بزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم .


مرسی عزیز دلم خدا رحمت کنه مادر و پدر خوبت رو.
ممنون.
مامان یسنا
8 اسفند 90 21:43
سلام من رور غمتون شریک بدونید.تسلیت میگم


مرسی عزیز دلم.ممنون.
زهرا
9 اسفند 90 9:12
salam samaneh jan tasliyat migam ghame akharet bashe rohesh shad


مرسی زهرا جون.خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه.

سمیه
9 اسفند 90 11:49
سلام عزیزم.عرض تسلیت.خدا رحمتشون کنه.پارسا رو ببوس.قالب جدید وبلاگ پارسا قشنگ شد.اینطوری از نظر من قشنگتر شد.


سلام عزیزم ممنون.خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه.
این قالب موقتیه عزیزم.قالب اصلی وب همون قبلیه ولی الان دچار مشکل شده.
به هر حال ممنون.
sara
9 اسفند 90 18:20
سلااااام خوبید؟ما تقریبا یه تازه واردیم که دوست داریم اینجا دوست پیدا کنیم با اجازتون لینکتون میکنم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم


سلام عزیزم ممنون.
خوشحالم که به وب ما سر زدید و ممنون از لینکتون.
من هم شما رو به جمع دوستامون اضافه کردم.
راضیه مامانی محیا
9 اسفند 90 23:31
سلام عزیزم دوستنداشتم اولین نظرم را با این متن شروع کنم تسلیت میگم غم اخرتون باشه . با اجازه میخوام لینکتون کنم.نینی نازی دارین خدا حفظش کنه


سلام خانومی.ممنون عزیزم.
مرسی من هم شما رو به جمع دوستامون اضافه کردم.
نیلو
10 اسفند 90 10:39
تسلیت میگم سمانه جون
الهی اینجا دیگه از غم ننویسی


مرسی نیلو جون.
الهی...
مامان ارمیا
10 اسفند 90 12:40
واقعا متاسفم. خدا صبر بده.
ایشالله بهترین جای بهشت نصیبش بشه.


مرسی عزیزم.
حتما همینطوره.
محمد
10 اسفند 90 13:41
غمتان سنگین است کلامی برای تسلی نیست صبر زمان یارتان باد
روحش شاد ویادش گرامی



ممنون از لطفتون.
مامان رضا جونی
10 اسفند 90 14:11
دوباره اومدم، دوباره دلم گرفت و اشکم در اومد می دونی یاد چی افتادم آخه مادر بزرگه شوهرم همیشه وقتی من مریض میشم برام تخم مرغ میشکنه و می گه تو زیاد جلوی چشمی و هر چند مدت یکبار می بینیمت؛ برای همین چشم زیاد می خوری و از این حرفای مادرانه و دلنشین یادم اومد که من حتی سلامتی خودم و بچم رو هم مدیون این خانمم. جان من پست جدید بگذار توی وبت و اینقدر اشک من رو در نیار
ببخش که توی کارت فضولی می کنم خودت صاحب عزایی و فضولی توی کارت نیومده
بازم بهتون تسلیت می گم و امیدوارم خدا رحمتش از بنده هاش دریغ نکنه


سلام خانومی. اینطور که معلومه خیلی به این مادربزرگ مهربون علاقه داری.اینجور مادربزرگها توی هر خانواده ای بزرگترین نعمت هستن. بازم واسه سلامتیشون دعا میکنم.و امیدوارم خدا این نعمت بزرگ رو هیج وقت ازتون نگیره.
ببخش ناراحتتون کردم.
چشم در اولین فرصت که وقت کنم پست جدید میزارم.

سمیه : مامان مسیح مقدس
10 اسفند 90 20:25
سلام پارسای ناااااز ..خوبی خاله ؟ مامان جون خوبه ؟ به به ...همیشه خوشگل و آقااااایی....بووووووووووس


سلام خاله.
مرسی خاله جون
بوسسسسسسسسس
كاكل زري يا نازپري
10 اسفند 90 21:52
تسليت مي گم عزيزم خدا رخمتش كنه و روحش شاد باشه دلم گرفت خدا بهتون صبر بده


مرسی عزیز دلم.
ممنون.
فرزانه و فرشته
11 اسفند 90 11:39
ما آپیم خوشحال میشیم سری به ما بزنین


چشم حتما.
مامانی فری
11 اسفند 90 12:27
تسلیت میگم عزیزم واقعا دلم گرفت خیلی متاسف شدم خدا رحمتشون کنه

الهی دیگه غم نبینی


ممنون از لطفتون.
مچکرم.
مامان مبینا
11 اسفند 90 12:29
سلام سمانه جون
خدا رحمتشون کن انشالله که دیگه غمی تو زندیگتون پیش نیاد


سلام عزیزم
مرسی خانومی.
نارینه
12 اسفند 90 20:57
خدایش بیامرزد

روحش شاد


خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه نارینه جون.
ممنون.
دایی حمید
13 اسفند 90 15:10
سلام
ما هم وقتی این خبر رو شنیدیم شوکه شدیم چون آخرین بار توی تولد پارسا جون ایشون رو یدیم؛واقعا خدا صبرتون بده چون توی برخوردهایی که با ایشون داشتیم می شد مهربونی و صفا و صمیمیت رو از چهرشون دید و می دونم که آقا مسعود چقدر ایشون رو دوست داشت و می فهمم که الان چه احساسی داره،از خدا برای ایشون رحمت و مغفرت و برای مسعود جان و شما آرزوی صبر و بردباری دارم.
خدا رحمتش کنه


سلام داداش جون.مرسی از محبتت.
واقعا همینطور بود هر کسی که فقط یه بار با مامان بزرگ برخورد میکرد از چهرۀ مهربونشون متوجه میشد که چقدر مهربون و خوش اخلاق بود. و همیشه با روی باز چهرۀ خندون با همه برخورد میکرد.
روحش شاد.
مرسی.
زهره مامان هلیا
13 اسفند 90 21:03
از صمیم قلب بهتون تسلیت میگم غم آخرتون باشه


ممنون عزیز دلم.
مهدیس
13 اسفند 90 21:53
تسلیت میگم سمانه جون
خیلی ناراحت شدم.


مرسی عزیزم.
مامان آتین
14 اسفند 90 2:06
سلام گلم خیلی تسلیت میگم عزیزم خدا بهتون صبر بده
بقای عمر شما باشه


خیلی ممنون خانومی
مرسی از لطفت.
مامان پسر خرداد
14 اسفند 90 10:12
تسلیت می گم به شما و همسرتون انشا ء اله باقی عمر شما و پارسای عزیز باشه جزء تاسف چیزی نمی تونم بگم


مرسی از لطفت عزیز دلم.
مامان نیایش
15 اسفند 90 17:48
تسلیت میگم عزیزم خدا رحمت کنه و ان شا الله در بهشت جاویدان باشند روحشون شاد
شادی یک دوست
22 اسفند 90 21:52
انشاالله غم آخرتان باشد از طرف من پارسا رو از ته دل ببوسید


ممنون عزیز دلم.
مرسی از محبتتون.
افسانه و مائده
26 اسفند 90 17:35
سلام به مامان خوب پارسا کوچولو از این که این دفتر خاطرات را براش درست کرده خدا براتون نگهش داره خیلی خوشگله و مائده خیلیدوسش داره