این روزهای عشق کوچولومون...
13 ماه و 15 روز...
زنده می شوم در لبخندی که از تو سهم همیشۀ من است
عمر و جونو نفس من سلام
عشق مامان آخه تو چقدر شیرینی گل من. هروز داری بانمک تر میشی... دلم نمیاد این روزای خوش زندگی رو برات ثبت نکنم. دوست دارم بعد ها که میخونی بدونی که چقدر از تمام کارها و شیرین زبونی هات لذت میبریم. میترسم اگه دیرتر بشه با پیشرفتهای جدیدت ،حلاوت و شیرینی این روزا از یادم بره و ثبتشون نکرده باشم.
این روزها ورد زبونت شده : ماما... ماما...
وای که اگه میدونستی چه لذتی داره این صدا زدنهای تو... اگه میدونستی چه عشقی رو بهم میدی... در هر حال و وضعیتی که باشی، خوشحال ، ناراحت ، خسته و گرسنه ، فقط راه میری و منو صدا میزنی... اینقدر حس خوبی بهم دست میده که میخوام زمان در همون لحظه بایسته....
هنوز هم…
از بین کارهای دنیا…
دل بستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد . . .
هربار که بهت میگم پارسا، نفس کیه؟ میگی : من ... من ...
دوباره که میپرسم میگی : بابا... با با...
میگم پارسا، پیشی چی میگه؟ اینقدر ناز میگی (میو میو) که دلم میخواد قورتت بدم ...
میگم پارسا هاپو چی میگه؟ میدویی میری توی اتاقت سگ کوچولوتو میاری تکونش میدی و میگی هاپ هاپ...
میگم پارسا جوجو چی میگه؟ تا جاییکه میتونی صداتو ریز میکنی و میگی: جیک جیک...
هر دری که باز بشه، صدای سلام کردن توهمه جا میپیچه...
صبح ها از خواب که بیدار میشی همینکه چشمتو باز میکنی سلام میکنی... آخ که میمیرم برات...الاهی همه دردوبلاها از تو دور بشه و بیاد تو وجود من نازنینم.....
هر شب با صدای نفسای تو میخوابم وبا صدای نفسای تو بیدار میشم... من و تو دیگه جزئی از هم شدیم.
وقتی صدای درزدنهای باباجونو میشنوی دیگه سر از پا نمیشناسی ،میری جلوی در به استقبال بابا ، اول سلام میکنی و بعد خودتو پرت میکنی توی بغلش دیگه اجازه نمیدی دستاشو بشوره و لباساشو عوض کنه... فقط آغوش پر مهرشو میخوای... باباجون میگه با بغل کردن و بوسیدن پارسا دیگه احساس خستگی نمیکنم.
امروز که این عکس سمت چپ رو ازت گرفتم یه دفعه یادم افتاد که چند ماه پیش هم یه همچین عکسی ازت گرفته بودم که واسه ٧ ماهگیت بود. وقتی گذاشتم کنار هم خیلی تو فکر فرو رفتم متوجه گذر زمان شدم...
الهی مامان فدای اون قد و بالای کوچولوت بشه زندگی.
عاشق این صندلی کوچولوت هستی از صبح تا شب صد بار میشینی روش و میای پایین:
داشتم ازت عکس میگرفتم که یه دفعه دیدم رفتی ایسادی روش و حسابی ذوق زده شدی ( فدات بشم من)
حالا دیگه دستت به هر جا که نمیرسه میری سراغ صندلیت. ولی نفسم شرمندتم دیگه قایمش کردم چون این کارت فوق العاده کار خطرناکی بود . همش تو خونه میگردی دنبالش میگی (کو؟)
عزیزترینم، من و بابا جون هر روز بیشتر از قبل عاشقت میشیم.
خدا بهترین و زیباترین موجود روی زمین رو نصیب ما کرده.
امیدوارم تا حالا پدر و مادر خوبی برات بوده باشیم.
عاشقانه دوستت داریم پارسا جون