پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

مهربونی های پسرم

1391/7/4 18:16
1,301 بازدید
اشتراک گذاری
عصارۀ تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن فرشته ای ساخته اندهمچون  تو
 
نایت اسکین

 میخوام از چشمهای قشنگ و مهربونی حرف بزنم که به من امید زندگی میده. چشمهایی که هر چقدر هم خسته باشم با نگاه کردن به اونها قدرت زندگی کردن رو پیدا میکنم. چشمهایی که تصویرش یک لحظه هم از جلوی چشمم نمیره و قلب پاک ومهربونی که هرچقدر هم ازش بگم کم گفتم.

م مثل همیشه با خونه سازیهات مشغول بازی بودی و همه رو پخش کرده بودی وسط خونه، اومدم رد بشم برم توی آشپز خونه که پام رفت روی یکی از مکعبها ، داد زدم  و افتادم روی زمین ، یکدفعه لبهای کوچولویی رو کف پام احساس کردم بلند شدم نشستم دیدم داری تند تند پام رو بوس میکنی میگی : مامان نه ، مامان نه. بغلت کردم و اینقدر بوسه بارونت کردم که ... نگاه تو چشمای مهربونت کردم ، محبت موج میزد... همۀ دردو بلاهات به جون من

م داشتم صبحانه میخوردم که چای پرید توی گلوم، دیدم سراسیمه لیوان کوچولوی خودت رو برداشتی به سمت یخچال دویدی، دیدی دستت به آب سرد کن نمیرسه در کابینت رو باز کردی و یه قابلمه برداشتی گذاشتی زیر پات ، اینبار دستت رسید، لیوان روپر از آب کردی ، از روی قابلمه که پریدی پایین تمام آب ریخت روی زمین، نشستی روی زمین  سعی میکردی با دستت آب رو از روی زمین جمع کنی. هر کار کردی نشد، به ته لیوانت نگاه کردی و همون یه قطره آب رو برام آوردی گذاشتی دهنم ... همۀ زندگیم فدای تو

م بعد از کشیدن دندونم حال خوبی نداشتم، غذای تو و بابا جون رو کشیدم و رفتم توی اتاق خوابیدم. باباجون میگفت قاشق بزرگ اونو گرفتی و از بشقاب خودت یه قاشق غذا برداشتی و آروم آروم اومدی پیش من، با دست کوچولوت زدی پشتم، وقتی  برگشتم گفتی : مامان به به. چند بار رفتی و اومدی تا اینکه اومدم نشستم پیشتون، دیگه با خیال راحت نشستی و همۀ غذاتو تموم کردی....الاهی من پیش مرگ تو

 م هر بار بعد از تموم شدن غذا دونه دونه ظرفها رو جمع میکنی با سختی میاری میدی دست من ، حتی یه دونه ظرف رو هم نمیذاری من جمع کنم ... الاهی مامان فدای تو

م بیشتر وقتها که هر کدوممون مشغول کارهای خودشه، یکدفعه بدو بدو میای سمتم بغلم میکنی و کلی بوسم میکنی. اونم بوسه های صدار دار بلند بلند... الاهی من به قربون تو

 گاهی وقتا یادم میره که خیلی کوچولویی چون مثل آدم بزرگا همه چیز رو میفهمی.

در هر حال من هنوز م یک مادر عاشقم که هیچ وقت مهربونیهای پسرش توی سن کم از یادش نمیره. پسرم:

مهربانیت را مرزی نیست ، یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده

red hearts

امسال ما توی خانوادمون یه کلاس اولی داشتیم که انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان انتظار به دنیا اومدن و دیدنش رو میکشیدیم. حالا  اون نوزاد کوچولوی با مزه دیگه واسه خودش خانومی شده و امسال اولین سالیه که وارد مدرسه میشه. فاطمه جون دختر خواهرم:

فاطمه جون گل خاله

http://naznazi.niniweblog.com/

فاطمه جونم، کلاس اولی:

ورودت رو به دبستان تبریک میگم خاله جون

 ایشاا... توی همۀ مراحل زندگیت موفق باشی باعث سربلندی پدر و مادر مهربونت باشی

آرزو دارم بهاران مال تو،

شاخه های ياس خندان مال تو،ساده بودن های باران مال تو،

آن خداوندی كه دنيا آفريد؛تا ابد همراه و پشتیبان تو!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (34)

مامان گیسوجون
4 مهر 91 17:54
از اینهمه مهربونی گریه ام گرفت براش بهترینها رو آرزو می کنم خصوصی داری
نارینه
4 مهر 91 20:20
خدا حفظش کنه این پسر مهربون رو ... دست مامانش درد نکنه که این کارای مهربون رو یادش داده ...
کاکل زری یا ناز پری
4 مهر 91 21:40
سلاااااااااااااام سمانه گل با این احساسات زیبا خدا گل پسرتو همیشه برات حفظ کنه و شاهد موفقیت هاش باشی
یاس
5 مهر 91 1:03
سمانه گلم،چقدر شیرین نوشتی و دوست داشتنی.بیام بخورم این فسقلی نازو. دوستتون دارم. فاطمه جونم مبارکه کلاس اولی شدنت.
مامان کیارش
5 مهر 91 7:49
سلام.20 ماهگیت مبارک باشه پارسا جون همیشه همینطوری با مامان مهربون باش عزیزم.
مامان ارمیا و کسری
5 مهر 91 8:36
الهی جیگر این پسر مهربون رو من بخورم. واقعا فرشته ها قیلب نی نی ها رو بوس کردن که انقدر با محبتن. خدا حفظش کنه این آقا کوچولو رو. مدرسه رفتن فاطمه جون هم مبارک باشه.
سمیه
5 مهر 91 10:51
چه پسر مهربونی خوش به حال مامانش
عمه پارسا
5 مهر 91 20:57
در سرزمین خاطره ها آنان که خوبند همیشه سبزند و آنان که محبتها و دوستیها را بر قلبشان برافراشتند همیشه به یاد می مانند... پارسا جون باید بابت مامان خوبی که نصیبت شده خدا رو خیلی خیلی شکر کنی
زهره مامان آریان
6 مهر 91 0:56
الهی من فدای تو پسر مهربون بشم. تلاشش برا آب اوردن خیلی جالب بود. امیدوارم فاطمه جون هم همیشه موفق باشه
شیرین مامان آیلین
6 مهر 91 2:27
عزیزم قربون مهربونیهات برم. حتما پدر ومادر مهربونی داره که این گل پسر این همه مهربون . خدا حفظش کنه.
ملی مامان میکاییل
7 مهر 91 11:37
عزیزممممممممممممم وای قند توی دلم آب شد قوربورنش برم با این محبتاش خیلی ماهی
مامان نیایش
8 مهر 91 10:16
عزززززززززززززززززززززیزم چه پسر مهربونی خدا حفظش کنه ما شا الله این همه مهربونی رو از مامانش یاد گرفته این عسل قدر مامان رو بدون شاد باشید همیشه
از اینجا هم به فاطمه جون تبریک میگم موفق باشی
محمد
8 مهر 91 12:21
شادباشید وسلامت
مامان هامان
8 مهر 91 13:36
دوست گلم خیلی خیلی زیبا و با احساس می نویسی پسر گلت هم مطمئنا از شما الگو برداری کرده که اینقده مهربونه خدا حفظش کنه
سمیه
8 مهر 91 14:15
الهی.ماشاله .قشنگ نوشته بودی.انشاله روزگارتون خوب باشه
خاله زهرا
9 مهر 91 11:03
الهی من قربون این گل پسر مهربونمون بشم که اینقدر ماهه واقعا بچه ها فرشته های پاکی هستن که باید هر دقیقه از بودن کنارشون لذت ببریم و ممنون بابت پست فاطمه
مادر کوثر
10 مهر 91 15:37
وای خدااااااااااااااااااا چه پسر مهربون و نازیییییییی ببوسیدشششششش فاطمه خانم کلاس اولی شدنت مبارک
مامان پریسا
10 مهر 91 16:32
وای خدا این کوچولو چه فلب بزرگی داره. خدا برات نگهش داره سمانه جون. مدرسه رفتنه فاطمه جون هم مبارک
محيا كوچولو
10 مهر 91 22:31
واي چقده مهربون حالا بيا مهربوني منم ببين خاله جون
زهره مامان هلیا
11 مهر 91 13:29
اینجوری تو دل مامانا جاشون صد برابر میشه
مامان رضا جونی
12 مهر 91 13:25
الهی فدات بشم اینقده دلت بزرگه
فرناز/مامان ریحانه
13 مهر 91 2:34
سلام مامان پارسای گل! اسفند دود کن برای نازدونه پسرت ماشاا... به مهربونیش مدرسه رفتن فاطمه خانوم خوشگل هم مبارک باشه. خصوصی
الهام مامان رامیلا
13 مهر 91 12:12
سلام عزیزم خوبی ما برگشتیم اومدیم ببینیم شما خوبید سلامتید دلم براتون تنگ شده بود عزیزم قربون مهربونیهای پسر خوشگله ببوسش از طرف من
رعنا
13 مهر 91 13:48
سمانه جونم نمیدونی چقدر شاد میشم وقتی میام تو وبلاگ پارسا جون اینکه همه چیز رو عاشقانه مینویسی خیلی دوست دارم مامان عاشق
مامان آرمان
14 مهر 91 1:28
سلام این گلها تقدیم پسر مهربون الهی همیشه وسعت دریای دلت همینقدر گسترده باشد. ورود کلاس اولی فاطمه جون به مدرسه هم مبارک
بابای مهرسا
15 مهر 91 0:21
سلام از شما ممنونم که تولد مهرسا تبریک گفتید
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
15 مهر 91 9:34
الهی قربون محبت و مهربونیت برم خاله جون. داشتم این مطلب رو میخوندم، خیلی احساساتی شدم و اشک تو چشمام جمع شد. سمانه جون لذتش رو ببر. خدا حفظش کنه.
زهره مامان آریان
16 مهر 91 17:06
سلام سمانه جون خوبید؟ کم پیدایی. دلم براتون تنگیده
مامانی فری
16 مهر 91 17:18
کودکان ،فرشته های ساکن زمین،دنیاتان شاد شاد و شادی تان دنیا دنیا پارسای عزیزم روز کودک مبارک
مریم
16 مهر 91 17:51
عشق منی پارسا جیگر
عمه اریسا کوشمولو
16 مهر 91 23:14
اااخی عزیز دلم خدا حفظ کنه پارسای نازتونو مرسی که به ماسر زدییین خوشحالموون کردین
مامان هامان
17 مهر 91 11:10
ای جووووووووووووووووووووووونم قربون همه مهربونیات برم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 مهر 91 14:47
عزیز دلم روزت مبارک
شکلات مامانی وباباش
20 مهر 91 17:12
پارسا جونم روز شما هم مبارک ممنون که همچنان به ما سر میزنید