پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

بای بای پوشک

1391/9/20 18:17
2,178 بازدید
اشتراک گذاری
١ سال و ٩ ماه و ١٩ روز...
 
تموم زندگیم

چه خوب ! که من بهشت را
به بوسیدن های تــ♥ــو بخشیدم !
حالا
همه جا بوی بهشت دارد و من ،
عطر بوسه های تــ♥ــو را  !

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 
 پارسای عزیزتر از جونم:
 
پسر باهوش من،تصمیم گرفته بودم توی این ماه  از شیر بگیرمت اما با خواست و همکاری داوطلبانه ی خودت  کم کم با پوشک خداحافظی کردی و الان یک هفتست که دیگه مرد شدی و شدیدا از پوشک متنفری.

 خوشبختانه تا به حال که پروژه ما بسیار موفقیت آمیز بوده و  هر بار نیاز به دستشویی داشتی خودتو به من رسوندی و با زبون شیرینت گفتی: دشـــــــویی .فکر نمی کردم اینقدر خوب در این مورد همکاری کنی ....

تموم زندگیم

 

بقیه در ادامه مطلب:

اینجا مینویسم تا هیچ وقت یادم نره چه روزایی رو گذروندیم ...

چند وقت پیش که با هم رفته بودیم بیرون تا برای روز کودک واست این کفشهای خوشگل رو بخریم

 کفشای جیگرطلا

تصمیم گرفتم این دمپایی رو هم برای توی دستشویی بگیرم

فرشته ی نجات 

و همین دمپایی ها شد فرشتۀ نجات ما

وقتی رسیدیم خونه  دمپایی ها رو از تو پلاستیک در آوردم و رفتم بزارم توی دستشویی که بدو بدو دنبالم اومدی و خواستی بیای تو، منم مانعت نشدم. دمپایی ها رو پات کردی کلی واسه خودت دست زدی و شعر خوندی. منم بهت گفتم پارسا جون هروقت دستشویی داشتی باید بیای اینجا اونوقت اینا رو بپوشی.

یکدفعه پوشکت رو کندی پرت کردی اونور. و بعد (با عرض پوزش) دستشویی کردی.

و همین شد که تا آخر شب دیگه نزاشتی پوشکت کنم . و هربار به عشق پوشیدن دمپایی هات هر دفعه که دستشویی داشتی گفتی. اونشب من با خیال راحت خوابیدم و فکر کردم به این راحتی تموم شد.

اما از روز بعد این کار واست شد یه تفریح تازه. هر دقیقه میگفتی مامان دشویی. و هر بار با دستشویی رفتن یک بار هم با این مسواک تازه ای که فاطمه جون واست کادو آورده بود مسواک میزدی.

 مسواک گل پسرم

بیشتر وقتها الکی میگفتی، و از دستشویی خبری نبود. وقتی میبردمت تو، میگفتی، مامان مستاک( مسواک).و دفعۀ بعد که به حرفت گوش نمیکردم و نمیبردمت روی فرش خراب کاری میکردی.

حسابی خسته و کلافه شده بودم. و تصمیم گرفتم دوباره پوشکت کنم چون خیلی راحتتر بودم و فکر کردم تو هنوز نمیتونی تشخیص بدی.در صورتیکه تو وروجک، خیلی خوب و به موقع تشخیص میدادی و فقط منو سره کار میذاشتی.و اینجوری توی تمام روز حواس و توجه من فقط به تو بود و تو لذت میبردی.

 دیگه از نفس افتاده بودم. ولی هر کاری کردم دیگه نزاشتی پوشکت کنم.  یک هفته از خونه بیرون نرفتیم . هفتۀ خیلی بدی رو داشتم. چون دیگه نه میتونستم به خودم برسم نه به کارهای خونه.

تا اینکه اوضاع یه کم عادی تر شد. الان دیگه حتی شبها هم پوشکت نمیکنم. البته چند باری هم  از دستت در رفته که مواقعی بودن که مشغول بازی بودی  و سرت حسابی گرم بوده. یا به من گفتی و من توجه نکردم. حالا تقریبا یک هفته میشه که فقط وقتی از خونه بیرون میریم با هزارتا ترفند و کلک زدن پوشک میشی.

خدا رو شکر روزای سختمون گذشت. تا پروژۀ بعدی.

پروژۀ از شیر گرفتن هم به دلیل اینکه همزمان داری 2 تا دندون آسیاب پایین رو با هم در میاری به ماه دیگه یا شایدم ماه بعدش موکول شد.

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

پی نوشت:

به عقیده من زمان از پوشک گرفتن هر بچه ای منحصر به فرد برای خودشه. هرچند این روزا روانشناسا معتقدن باید این موضوع رو به حدود دو و نیم سالگی موکول کرد اما بچه ای رو می شناسم که حدود یک سالگی قشنگ اعلام می کرده دستشویی داره.

اما نکته بسیار مهم صبور بودنه چون باید اولش هر چند دقیقه و بعدتر هر یک و بعدا هر دو ساعت بچه رو به دستشویی برد و امکان داره جاهایی آلوده بشه که فکرشم نمی کنین. پس مادر بودن یعنی صبوری کردن...

 

این کار سختی خیلی زیادی داره ولی به نظر من ارزششو داره.

 

امیدوارم تجربه من  برای شما هم مفید باشه.

 

       

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (45)

شکلات مامانی وباباش
2 آبان 91 19:47
سلام عزیزم چه کفشهای نازی مبارکت باشه چه کار خوبی کردی ایشاا... تا آخر موفقیت آمیز باشه من که از الان تو فکرشم
مامان ساجده
2 آبان 91 23:52
سلام عزیزم از پوشک گرفتن واقعا کار سختیه ولی گل پسر باهوشت خوب همکاری کرده و نتیجه داده چون از پوشک گرفتن کار سختیه چون هنوز کوچیکن انشاالله منم بتونم متین رو راحت از پوشک بگیرم البته هنوز به این موضوع فکرم نکردم
مامان نسترن
3 آبان 91 2:14
دیگه پارسایی آقاشده ماشالاه
مامان نی نی
3 آبان 91 10:16
سلام ممنونیم که پیش ما اومدید. راستی ما هم بهتون تبریک میگیمموفق باشید.
مامان گیسوجون
3 آبان 91 16:19
سلام عزیزم خوبی ؟ مبارکککککککککککککهههههههههههه هم کفش های خوشگلت هم دمپایی های فرشته نجات مامانی هم خداحافظی با پوشک هم مسواک خوشگلت منم موافقم که صبوری می خواد دوستم خدا کنه منم به وقتش بتونم صبور باشم و راحت از پوشک گیسو رو بگیرم همیشه شاد و موفق باشی
مامان گیسوجون
4 آبان 91 18:04
فدات بشم عشقم تو هم پسر باهوش و خواستنی منو ببوس
مامان زهرا نازنازی
4 آبان 91 19:07
سلام عزیزم عیدتون مبارک ماشاالله 1000 ماشالله به پارسای گلم موفقیت در این پروژه ی مهم رو بهتون تبریک میگم. من و زهرا نازنازی هم اصلا برای این موضوع مشکلی نداشتیم ، البته دو هفته ای سختی داشت و صبر و حوصله و وقت گذاشتن می خواست ... امیدوارم پروژه ی بعدی هم با موفقیت پشت سر بزارید و مثل من که سه ماه درگیر بودم به مشکل برخورید البته من خودم روش تدریجی رو برای خداحافظی با شیر مادر انتخاب کردم. برای خودم سختی های خاص خودش رو داشت ولی برای دخترم از نظر روحی خیلی خیلی خوب بود. تندرست و شاد باشید
مامان خان گوگولي
4 آبان 91 20:43
بر پیکر عالم وجود جان آمد صد شکر که امتحان به پایان آمد از لطف خداوند خلیل الرحمن یک عید بزرگ به نام قربان آمد.... عيد پارسا كوچولو مبـــــــــــــــــــــــــارك
مامان سویل
4 آبان 91 21:47
سلام خانمی عید شماهم مبارک افرین پارسا جون ولی مامانی دخمل من خیلی بزرگتر از پارسا هست که این هفته موفق شدم. عزیزم منم خیلی سختی کشیدم اخه سویل اصلا تمایلی به همکاری نشون نمیداد.ولی خوشبختانه موفق شدم
مامان پریسا
4 آبان 91 23:30
سلام سمانه جون عید شما مبارک پارسا جون کفش ها و دمپایی ها ی خوشکلت مبارک. سمانه جون من هم با حرفاتون موافقم. زمانی برای پوشک گرفتن مناسبه که مادر تصمیم بگیره کمی صبر و حوصلشو زیاد کنه. من هم این تجربه را با موفقیت در ماه قبل پشت سر گذاشتم
محمد
5 آبان 91 8:50
عید قربان گشته با یلدای طولانی به یک شب این عید مبارک بُد و آن شب به سلامت عیدتون مبارک
کاکل زری یا ناز پری
5 آبان 91 13:18
سمانه جون مبارکه از بابت این قضیه هم خیالت راحت شد راستش کارای پارسا رو خوندم خندم گرفت چه وروجکی اند این بچه ها عیدتونم مبارک باشه عزیزم
نانی
5 آبان 91 18:18
مرسی عزیزم عید شما هم مبارک. آفرین به اقا پارسا که دیگه مرد شده. ببوسش محکممممممم
بابای مهرسا
5 آبان 91 23:03
عید قربان مبارک
آیهان فرمانروای ماه
5 آبان 91 23:33
سلام مرد کوچولو، عید قربان مبارک.
یاس
6 آبان 91 1:09
مبارکه عزیزم.وای سمانه جونم من هم یادمه تقریبا یه هفته مصیبت کشیدم و دقیقا پارسایه منم نمیذاش پوشکش کنم. یادش بخیر... عزیزم عیدت مبارک قربونت برم
مامان یسنا گلی
6 آبان 91 11:16
آفرین پارسا جونم. دیگه واقعا مرد شدی واسه خودت. کفشها و دمپایی های قشنگت هم مبارکت باشه عزیز دل خاله
مامان نازنین زهرا
6 آبان 91 11:35
دندونات مبارک عزیزم و همچنین همکاری برای پوشک نشدن .با بچه ها بودن سختیهایی داره ولی همش شیرینه .
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
6 آبان 91 14:53
آفرین پسر گلم. حالا دیگه مردی شدی واسه خودت
سمیه
6 آبان 91 16:19
ماشاله بهت تبریک میگم خانومی.چه خوب شد.انشاله پروژه بعدی با موفقیت.ببوسش
زهره مامان آریان
6 آبان 91 22:58
آفرین پسر خوب خوشحالم که یکی از مراحل مهم رو دارید پشت سر میذارید.موفق باشید
سمیه
6 آبان 91 23:32
افرین به این پسر که انقدر خوب همکاری کرده
لیلا
7 آبان 91 14:33
سلاممبارککککککککککک باشهچقدر خوب و زووووود خودش همکاری کرده برای از پوشک گرفتن آفرین به شما مادر و پسر زرنگمن حسابی از این موضوع میترسم.فعلن تو فکر از شیر گرفتن زینب هستم
مادر کوثر
7 آبان 91 14:46
وای عزیزمممممممممممم ماشالله به این مرد کوچک
مادر کوثر
7 آبان 91 14:48
عالی نوشتی مامانی نکات از پوشک گرفتن رو میگم. بوسسسسسسسسسس
مادر کوثر
7 آبان 91 14:49
راستی ما هم بروزیم
مامان ماهان عشـ❤ــق
7 آبان 91 16:18
سلام.آفرین گل بسری. آفرین به مامانی.راست میگین دوره از بوشک گرفتن بچه ها متفاوته.اتفاقا ماهان از یک و نیم سالگی میفهمید و خبر میداد اما من هم مث الان شما وقتی بیرون میرفتیم میبستمش یا وقتی خونه کسی میرفتیم مخصوصا که نزدیکیهای عروسی عموش چون گرفتار بودیم خیلی دقت نکردم و بچه رو باز بمبرز کردم.و همین باعث شد بچه دچار دوگانگی بشه.ومنم مجبور شدم بعد از عروسی بروژه رو از سر بگیرم.اشتباه منو تکرار نکن. کفشهای خوشکلش هم مبارک.ماهان آبی نفتی همینها رو داره.من خیلی از مدلشون خوشم میاد.
امیررضا
8 آبان 91 22:31
سلام پارسا جون. خوش به حالت و خوش به حال بابایی که با قیمت مناسب تو رو پوشک گرفتن. الان مای بی بی 6300 شده و بابایی من با این قیمت مونده چه کنه و شاید من 1 سالگی با دنیای پوشک خدا حافظی کنم
زهره مامان آریان
9 آبان 91 22:13
ممنون عزیزم که نگران احوال آریان بودی.پسر گلتو ببوس
مامان نیره
10 آبان 91 11:40
افرین پاسای گلم دیگه مرد شده خدای شکر هانی من توی یک سالگی از پوشک گرفتمش و خیلی خوب بود من با مسواک گولش می زدم منتها نمی تونم از شیر بگیرمش نمی دونم چکار کنم .
مامان نیایش
10 آبان 91 23:18
ما شاا لله پسر گلم چه قدر بامزه بود ماجرای ترک پوشکش واقعا هم هر بچه ای منحصر به فرده زنده باشه الهی آفرین پسر با هوش وبا استعداد
رعنا
11 آبان 91 9:11
مبارک باشه یه مرحله از مرد شدن پارسای گلم دمپایا و مسواکشم مبارک باشه
ملی مامان میکاییل
11 آبان 91 23:26
من هم موافقم که هر بچه ایی زمانه خودش رو داره چه برای از شیر گرفتن چه برای پوشک من می خواستم میکی رو از شیر بگیرم اما دیدم که هنوز وقتش نشده و اذیت می شه فعلا بی خیال شدم اما جریانه دمپایی ها جالب بود و بامزه تبریک می گم کاره مهمی انجام دادی
الهام مامان رامیلا
12 آبان 91 10:39
سلام عزیزم خوبی عیدتون پیشاپیش مبارک باشه عزیزم به به به این گل پسر دوست دارم خاله جونم خدا نگهت داره برای مامان سمانه سمانه جان خودت خوبی عزیزم
زهره مامان آریان
12 آبان 91 23:07
سمانه جون.نمیدونم بهت رمز داد یا نه.ولی دوباره میذارم.برو خصوصی گلم
سارا
13 آبان 91 19:13
سلام سمانه جون خوبی؟فدات شم مرسی که اومدی خوشحالم کردی کلی بابت تولد هم ممنونم عزیزم
زهره مامان آریان
14 آبان 91 0:27
خصوصی گلم
مادر کوثر
15 آبان 91 8:10
این موهبت الهی است صبح چشم بگشایی و یادت بیاید دوستی داری آبی تر از آسمان، زلالتر از شبنم و روشن تر از صبح. صبح زیبایت بخیر! بروزیم
مامان علی خوشتیپ
15 آبان 91 15:15
آفریننننننننننن پارسا جووووووووونم.دیگه برای خودت مردی شدی ماشاالله مامانی کاملا باهات موافقم...کلا همه چیه بچه ها با هم متفاوته کفشتو و دمپاییتم مبارک خیلی خوشگلن
مامان علی
15 آبان 91 15:54
آفرین به تو گل پسر
مامان رها
15 آبان 91 15:58
سلام سمانه جون عزیزم خوشحالم که تو پروژتون موفق شدین آفرین به پارسا جون
مام پارسا
2 آذر 91 11:23
هوراااااااااااااااااااااااااااااا آفرین به گل پسری که داوطلبانه پوشک رو کنار گذاشت و شما رو از خرج پوشک نجات داد
مام پارسا
2 آذر 91 11:35
کفش و دمپایی خوشگلت هم مارک باشه جیگرممممممممممممممممم. دیگه مردی شده واسه خودت هاااااااا سمانه جون می دونم چی میگی....من هم وقتی داشتم پارسا رو از پوشک می گرفتم .....از بس حواسم به اون بود و مدام می بردمش دستشویی که دیگه آخر شب هلاک بودم و کمر درد می گرفتم..انگار از صبح بودم سر کار ولی خب به قول خودت ارزششو داره
مامان آرینا
8 آذر 91 19:39
آفرین پسر طلا که خودت رو از دست این پوشک راحت کردی. ماشااله
مامان باربد
17 تیر 92 15:51
سلام مامی مهربون.آقا باربد ما تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده ممنون میشیم بهش رای بدید فقط کافیه کد 530 رو به عدد 20008080200 اس بدید.باربد خوشحال میشه اینکارو واسش بکنید.عکسش هم تو وبلاگش هست دوست داشتید ببینید.ممنون