اولین مسافرت گلم...
دردونه ی مامان:
بالاخره بعد از مدتها یعنی حدود هفت هشت ماه از آخرین مسافرتمون باباجون دل رو زد به دریا و تصمیم گرفت ما رو به یه مسافرت حسابی ببره.خلاصه سه تایی با هم رفتیم شمال و یه چند روزی رو در کنار تو عسلمون خوش گذروندیم. الاهی قربونت برم توی مسافرت اینقدر پسر گلی بودی که ما فقط محو شیرین کاریهای تو بودیم.آخه بچه کوچولو هم اینقدر خوش سفر میشه؟
فکر می کنم آب و هوای شمال شما رو خیلی سر حال کرده بود و من از این بابت خیلی خوشحال بودم و همین باعث می شد تا من هم سرحال تر از همیشه باشم.
خلاصه جای همگی خالی بود...
عمر مامان: آخ که توی نمک آبرود چه ادا و اطفارهای با مزه ای در آوردی تا تونستیم جند تا عکس ازت بگیریم. یه یک ساعتی رو مشغول عکس گرفتن ازت بودیم.ولی ارزشششو داشت چون عکسهات واقعا دیدنی شده .
همه عکسهارو میذارم توی ادامه مطلب...
توی راه برگشت هم مثل هر سال یه سری به باغ لاله های گچسر زدیم. و تو اونجا اینقدر با صدای بلند میخندیدی و به زبون خودت حرف میزدی که ما احساس میکردیم تو هم مثل ما داری واقعا از آب و هوای اونجا و منظره های زیباش لذت میبری. وای که چقدر عکسهات ناز شده مامانی...
بقیه عکسهای خوشگلت توی باغ لاله ها ر و گذاشتم توی ادامه مطلب....
اینها هم عکسهایی که توی نمک آبرود ازت گرفتیم...
گل من کنار دریا:
و اینجا هم باغ لاله های گچسره:
شکوفه های صورتی فدای مهربونيات
يه دل که بيشتر ندارم اونم فدای خوبيات