پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

روزتون مبارک عزیزای من...

 بابا مسعود جونم :   هرچند که کوچکم اما به اندازه دنیای بزرگم دوستت دارم.   روزت مبارک      پارسا کوچولوی تو   همسر خوبم:   خوشحالم که امسال حس زیبا و شیرین پدر بودن را تجربه میکنی   بهترین همسر و بهترین بابای دنیایی...   روز مرد تکرار هر روز منه که بهت میگم دوستت دارم . همسر همیشه عاشق تو  پارسا کوچولوی خوشگلم   روز شما هم مبارک مرد کوچولوی مامان  آخه شما هم دیگه واسه خودت مردی شدی پسرم  خیلی خیلی دوست دارم همه ی...
26 خرداد 1390

برای پدرم...

پدر عزیزم: پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . . پدر عزیزم هستی خویش رادرره بوسه به دستانت فدا می کنم پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست .   پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش * پدر عزیزم برای خوشبختی وموفقیتم دعاکن * روزت مبارک      ...
26 خرداد 1390

برای پسرم...

  فلسفه تو !   از خیال می رهم ....  چشمانم را باز میکنم ،   باز هم تو !  هر چه نور ... تو !  هر چه صدا .... تو !  و هر چه دیگر .... تو !   و تداعی تو در بند بند وجودم ، بزرگترین علت است که نپرسم :  چرا تو ...؟؟؟            ...
23 خرداد 1390

روزانه های آقا پارسا...

سلام عزیز دردونه ی مامان:                                                                                      پسر خوشگل مامان میخوام از شش ماهگیت بگم. منکه باورم نمیشه رفتی توی شش ماه. همه چیز داره به...
18 خرداد 1390

پسرم پنج ماهه شد

      سلام چراغ خونمون:     غنچه کوچولوی مامان و بابا . پنج ماهگین هم تموم شد گل من ، کارات هدفمند شده اشیا رو لمس می کنی و دستت و دراز می کنی برداری هر چی بهت می دن به راحتی می گیری . قربون اون دستتای تپلت برم که می خوای همه چیز و بگیری .   پسر نازم دیگه سر و صدات توی خونه پیچیده و صدات مامان و از تنهایی در می یاره فدای اون صدای نازت بشم گل پسرم. بعضی وقتها اینقدر جیغ میزنی که بعدش خودت حسابی خسته میشی و میفتی به سرفه کردن . بعد یه کم شیر میخوری و بعد از اینکه یه گلویی تازه کردی بازم از ته حلقت جیغ میکشی.     &n...
14 خرداد 1390

عاشقانه با تو...

آرزوی فرشته ها اين است : ميهمان نگاه تو باشند مثل تو كه نمی شود بشوند مثل لبخند ماه تو باشند آرزوی فرشته ها اين است : گاه روی زمين قدم بزنند تا مگر بخت يارشان بشود تا مگر در مسير تو باشند گاه شاگرد مدرسه بشوند تو دبير فرشتگی باشی در كلاس تو درس گوش كنند پای تخته سياه تو باشند آرزوی فرشته ها اين است : كه بدانند قلب تو از چيست تا مگر مثل تو لطيف شوند ! تا مگر دلبخواه تو باشند...   ...
12 خرداد 1390

عکسهای پارک رفتنهای پارسا جونم

عسل مامان، توی این روزا که هوا بهاریه و دلچسب،حیفه که بخوایم توی خونه بمونیم. به خاطر همین اکثر روزها میریم پارک تا تو از هوای خوب اونجا لذت ببری. اما اکثر وقتها باد خوب که بهت میخوره سریع خوابت میبره عزیزم.     وااااااااااااااای هرچی نگاش میکنم سیر نمیشم..خدایااااااااااااااا شکرت به خاطر همه ی نعمت هات...   گل ناز من لحظه های قشنگی رو باهم سپری میکنیم! عاشق همه ی لحظه های با تو بودنم!     ...
8 خرداد 1390

برای مادرم...

مادر خوبم :  به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود  و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود....  در نگاه پر فروغت و در انتهای سکوتت  تنها محبت را میبینم مهر تو در ذره ذره ی وجودم رخنه  کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم...                          وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطافت کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت  عشق...
3 خرداد 1390

اولین مسافرت گلم...

       دردونه ی مامان:  بالاخره بعد از مدتها یعنی حدود هفت هشت ماه  از آخرین مسافرتمون باباجون دل رو زد به دریا و تصمیم گرفت ما رو به یه مسافرت حسابی ببره.خلاصه سه تایی با هم رفتیم شمال و یه چند روزی رو در کنار تو عسلمون خوش گذروندیم. الاهی قربونت برم توی مسافرت  اینقدر پسر گلی بودی که ما فقط محو شیرین کاریهای تو بودیم.آخه بچه کوچولو هم اینقدر خوش سفر میشه؟ فکر می کنم آب و هوای شمال شما رو خیلی سر حال کرده بود و من از این بابت خیلی خوشحال بودم و همین باعث می شد تا من هم سرحال تر از همیشه باشم.  خلاصه جای همگی خالی بود...    &nb...
28 ارديبهشت 1390

عاشقانه با تو...

   ماه من ، غصه چرا ؟!ا    آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز    مثل آن روز نخست    گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !ا    يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان    نه شکست و نه گرفت !ا    بلکه از عاطفه لبريز شد و    نفسي از سر اميد کشيد    ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد    زير پاهامان ريخت ،    تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !ا     ماه من غصه چرا !؟!ا    تو مرا داري و من    هر شب و روز ، &...
26 ارديبهشت 1390