پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

عکسهای پارک رفتنهای پارسا جونم

عسل مامان، توی این روزا که هوا بهاریه و دلچسب،حیفه که بخوایم توی خونه بمونیم. به خاطر همین اکثر روزها میریم پارک تا تو از هوای خوب اونجا لذت ببری. اما اکثر وقتها باد خوب که بهت میخوره سریع خوابت میبره عزیزم.     وااااااااااااااای هرچی نگاش میکنم سیر نمیشم..خدایااااااااااااااا شکرت به خاطر همه ی نعمت هات...   گل ناز من لحظه های قشنگی رو باهم سپری میکنیم! عاشق همه ی لحظه های با تو بودنم!     ...
8 خرداد 1390

برای مادرم...

مادر خوبم :  به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود  و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود....  در نگاه پر فروغت و در انتهای سکوتت  تنها محبت را میبینم مهر تو در ذره ذره ی وجودم رخنه  کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم...                          وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطافت کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت  عشق...
3 خرداد 1390

اولین مسافرت گلم...

       دردونه ی مامان:  بالاخره بعد از مدتها یعنی حدود هفت هشت ماه  از آخرین مسافرتمون باباجون دل رو زد به دریا و تصمیم گرفت ما رو به یه مسافرت حسابی ببره.خلاصه سه تایی با هم رفتیم شمال و یه چند روزی رو در کنار تو عسلمون خوش گذروندیم. الاهی قربونت برم توی مسافرت  اینقدر پسر گلی بودی که ما فقط محو شیرین کاریهای تو بودیم.آخه بچه کوچولو هم اینقدر خوش سفر میشه؟ فکر می کنم آب و هوای شمال شما رو خیلی سر حال کرده بود و من از این بابت خیلی خوشحال بودم و همین باعث می شد تا من هم سرحال تر از همیشه باشم.  خلاصه جای همگی خالی بود...    &nb...
28 ارديبهشت 1390

عاشقانه با تو...

   ماه من ، غصه چرا ؟!ا    آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز    مثل آن روز نخست    گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !ا    يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان    نه شکست و نه گرفت !ا    بلکه از عاطفه لبريز شد و    نفسي از سر اميد کشيد    ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد    زير پاهامان ريخت ،    تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !ا     ماه من غصه چرا !؟!ا    تو مرا داري و من    هر شب و روز ، &...
26 ارديبهشت 1390

چهار ماهه شدن گل من

  فرشته ی آسمونم سلام:                               ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین                                                   آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم...     عزیزم دیروز مرحله ی &...
15 ارديبهشت 1390

روزانه های قند عسلم

    پسر گلم:     الان که  دارم این پست رو برات می نویسم شما نیمه ی چهار ماهگی رو هم طی کردی و الان در کنارم با آرامش خوابیدی.  قربونت برم که روز به روز داری شیرین‌تر میشی  و  حضورت در کنار  ما تثبیت شده و شادی بخش لحظاتمون شدی.   یه چیزیو میدونی ، اینکه خیلی خاطرخواه داری ؟ همه با یه حس خیلی قشنگ از صمیم قلب دوستت دارن و کلی قربون صدقت میرن .      پسرم :این روزا  یاد گرفتی اشیا رو با دستای کوچولوت بگیری.  هر چیزی هم که دستت برسه فوری میبری تو دهنت . حتی وقتی تو بغل ما هستی دست ما رو میگیری و به زور میخوای بخوریش...
5 ارديبهشت 1390

خوابالوی ناز من...

    پسر خوشگل من توی  این چند وقت که ما مرتب در حال رفت و آمدیم از خونه که میریم بیرون همینکه سوار ماشین میشیم تو میخوابی. پسر خوش خواب من فکر کنم ماشین سواری رو خیلی دوست داری. منم سریع ازت چندتا عکس گرفتم تا واست یادگاری بمونه اینم چند تا از خوشگلترین هاش...            اینجا هم بردیمت پارک تا یه کم بیرونو تماشا کنی ولی تو همچنان بغل باباجونت  توی خواب ناز بودی عزیزم...                    &nbs...
30 فروردين 1390

سه ماهه شدن گلم

       پارسای من با خنده های زیباش به استقبال چهارمین ماه زندگیش رفت                          نمیتونم احساسم رو بعد از دیدن اولین خنده هاش بیان کنم. فقط اینو میتونم بگم که یکی از زیباترین  لحظات زندگیمه . وقتی که پارسا میخنده انگار هیچ غم و غصه ای تو دنیا وجود نداره. پسر کوچولوی من صبحهاش رو با خنده  آغاز میکنه. خنده های صبحش شده صبحانه من.     پارسای من به شدت بغلی شده. تازه تنها به هر طور بغل کردن هم رضایت نمیده. باید طوری بغلش کنی که  راحت بتونه ه...
14 فروردين 1390

پسر هنرمندم

   سلام عزیزدلم:    دیروز وقتی که باباجون داشت آهنگ میزد تو رو بردم پیشش تا هنرهای باباتو ببینی تو هم اینقدر ذوق کردی و دست و پا زدی تا بابا تو رو بغل کرد و تو دیگه سر از پا نمیشناختی  بعد هم که دیگه اینجوری مثل آدم بزرگها ژست گرفتی تا من ازت عکس بگیرم...            اینجا هم که دیگه طاقت نیاوردی یه جا بشینی و تو هم مشغول آهنگ زدن شدی البته به سبک خودت...                            &nbs...
13 فروردين 1390