پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

خاطرات این چند وقت

3 سال و 3 ماه و 22 روز... پسرم تا که تو هستی دو جهان در نظرم فردوس است.  نفسم سلام: مهربون مامان، توی سال جدید این اولین باری هست که دارم برات مینویسم. تا حالا این همه غیبت نداشتم. ولی خدا رو شکر دلیل هایی که واسه ننوشتم دارم دلیل های خوبیه. اول اینکه توی ایام عید مشغول عید دیدنی و دید و بازدید بودیم. امسال مسافرت نرفتیم و سعی کردیم توی تعطیلات از پارکها و جاهای تفریحی تهران استفاده کنیم. که خدا رو شکر بهمون خوش گذشت. دوم اینکه یه اتفاق خیلی خوب توی ماه فروردین افتاد و اون هم ازدواج عمو جونت بود. که مراحل خاستگاری و بله برون تا عقد خیلی سریع...
8 ارديبهشت 1393

نوروز 1393 مبارک

  میخوام باور کنم تا آخر عمر...کنارت سال ها تحویل میشه    وقتی میخندی انعکاس لبخندت می افتد در آسمان صدایت نیز همان صدای پاک بهار است که به گوش میرسد  سفر به حوالی تو چه حس خوبیست... ای خنده ی عشـــــق  ...ای زیباترین         هفت سین امسال ما     ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب    ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر، حال مارا به بهترین حال دگرگون کن    با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،   برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سا...
29 اسفند 1392

آخرین روزهای اسفند 92

نوروز پيام آو مهر است كه مرا واميدارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را ياد بگيرم چیزی تا نوروز نمونده نفسم همۀ وسایل سفره هفت سین رو خریدیم و چیزی جا نزاشتیم. سفره با هفتا سینهاش خودنمایی میکنه و ماهی سرخ رنگ عین بچه ها ی شیطون با دهنش شکلک درمیاره. آینه و قرآن  هم هستن تا به ما توی این خونه بفهمونن که هنوزم عید هست، هنوزم زندگی جاریست. و ما زنده ایم و مستحق شادی و شاد بودن. خونه از تمیزی برق میزنه بالاخره کارهامون تموم شد. خونه تکونی امسالمون با وجود تو که با اون دستهای ناز و کوچولوت حسابی کمکم کردی رنگ و بوی دیگه ای داشت. همه جا بوی تورو میده، هر گوشۀ خونه رو نگاه میکنم یکی از وسایل و اسباب بازیهای تو اونجا هست. ...
27 اسفند 1392

باز هم 23 اسفند باز هم تولد من

اسفند 64 تا اسفند 92.... در زمستانِ رو به بهارِ،واپسین روزهای اسفند ماه، روزی خوب مادرم مرا به دنیا آورد ، من متولد شدم هم زمان با تبلور اولين قطره ی اشک... باری دیگر زمستان  آ مدو شوق مرا دو چندان کرد روز میلاد من روزی که کوچه های دلم را دوباره لبریز از خاطره کرد. اکنون من هستم و این هوای سرد زمستانی   روز بودن من و این همه دلتنگی گاهی چقدر دلم تنگ میشود برای دنیای من و خاطرات گرم کودکی ام....   من توی بغل خواهر گلم و برادر عزیزم   امروز دیگه روز و شب تولد برام معنای تلاش برای تازه شدن و تازه بودن داره و یا...
24 اسفند 1392

کوچک رویایی من،همدم تنهایی من

٣ سال و ١ ماه و ٦روز...       روزهای ساده ولی پر از هیاهویی رو طی میکنیم . روز و شبهای برفی و سرد ٬ گرمای مطبوع خونه .... زمستان زیبا با اون سرمای دلچسبش و منظره های فوق العاده طبیعت . ولی در حالیکه خوشحال از اینهمه زیبایی بودیم ، ویروسها به سراغت اومدن و حسابی روز و شب زمستونی ما دگرگون شد. چند روزی مریض بودی و خونه پر شور و پر سر و صدای همیشگی ما تبدیل شده بود به خونۀ غمها. و پسر شیرین زبون و پر تحرک من اسیر بیماری شده بود . و برای پدر و مادر هیچ چیز غم انگیز تر از دیدن دسته گلشون در بستر بیماری نیست. تا اینکه به لطف خدای مهربون کمی به...
21 بهمن 1392

3 سالگی وبلاگ پارسا کوچولوی ما

 وبلاگ پسرم 3 ساله شد.  خوشحالم که این مدت با کم و کاستی های که در نوشتنم داشتم تونستم به نوشتن ادامه بدم و خاطرات خودم و پسرم رو ثبت کنم. توی این دنیای مجازی خیلی چیزها یاد گرفتم و دوستان خوبی پیدا کردم که از داشتنشون خوشحالم. دلم میخواد ثبت کنم هر آنچه اتفاق میفته . هر چیزی که مربوط به پسرم میشه. اینجا خونۀ مجازی و پر از عشقم هست . اینجا صاحب دلشوره ها و دل نگرانیها، دلتنگی ها و خنده و شادی ها و اولین های دلم هست . اینجا فقط دل مشغولی نیست . اینجا مربوط به صاحب امتیاز دلم ٬ پسرم پارسا هستش. توی این ٣ سال همه دوستای مهربونم چه در شادی و چه در غم باهامون شریک بودند و همه ...
20 بهمن 1392

این حس قشنگو مدیون تو هستم...

چـِشمآنـَتـــــــ بـآ مــَـטּ چـِـہ میـکــُنـב وَقـتــے‌ کــِہ نـِـگاهَـــم میکـُنے‌ چـِنـآטּ בِلـــَ ـم اَز بــــرق نِگــآهَـتــــــــ  میلَـــــرزَב...! ڪـِـہ حِـــس میکـُنـَـــم چـِقـَــــבر زیـبـآستـــــ فــَــدا شـُـدטּ بـــَـراے‌ چــِشـم هـآیـے‌ ڪـِـہ تـَـمــــــآم בُنیــآستـــــ..   ...
12 بهمن 1392

عکسهای تولد پسر نازنینم

تقویم دل من نسبتی با تقویم های جهان ندارد، ،میانِ برگ ریزان ِخزان، ابتدای زمستان ، میبینی نوشته اند.....بهار! آن لحظه که تو.... خندیدی.    هوا سرد است ولی همین با تو بودن مرا گرم می کند. گرم لبخند هایت می شوم، گرم شیرین زبانیهایت، گرم صدای دلنشینت...   ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺪﯾۀ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﻻ‌ﯾﻖ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺴﺖ تولد تو، آغازی است برای عاشق‌‌تر ماندنم؛   عکسها در ادامه مطلب: خدا رو شکر امسال هم تولدت به خوبی و خوشی سپری شد. امسال هم دوبار برات تولد گرفتیم با حضور خانواده هام...
23 دی 1392

تولدت مبارک زندگی من

  امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر   نسیم، زندگی را به پرواز می‌کشد   و پرنده آواز جدید می‌سراید   امروز بهاری دیگر است   در روز تولد عزیز‌ترین در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد   تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود ای عزیزترین روزهای زندگیت هر روز گوارا باد میلادت مبارک     تولدت،‌ بهترین بهانۀ شادیست، بهترین دلیل عاشقی! ...
14 دی 1392