پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

یک بهانه برای ابراز عشق

   امروز روز سپاسگذاری از خداوند است   زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن   تا با تمام وجود به او بگوییم عشق من روزت مبارک      همســـرم:  عشـــق چیز عجیبے نیست  ! همین است که تو دلــــت بگیرد و من نفســــم...            از اين عادت با تو بودن هنوز ... ببين لحظه لحظه ام كنارت خوشه    همين عادت با تو بودن يه روز ... اگه بے تو باشم منو ميكشه          &nb...
25 بهمن 1390

13 ماهگی پارسا + 1 سالگی وبلاگ

گل پسرم پارسا جان تا این لحظه 1 سال و 1 ماه و 1 روز و 1 ساعت و 1 دقیقه و 1 ثانیه سن دارد...                 من این دنیای زیبا را به لبخند تو میبخشم                    من این آسایش شب را به رویای تو میبخشم                                 من این جان عزیزم را به دیدار تو میبخشم       ...
14 بهمن 1390

عاشقانه با تو...

 تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم : تا گل من هست زندگی باید کرد    میخواهم برای تو بنویسم ،میخواهم از عشق بنویسم   از عشقی که با تو قلبم را به خود وابسته کرده است از تو مینویسم ای همنفسم ، نمی نویسم که مثل یک خاطره بماند  مینویسم که جاودانه بماند حرفهای عاشقانه ام هر چه بین ماست خاطره نیست ، یک حرف دل عاشقانه است  عزیزم بخوان آنچه که برای تو نوشته ام ، درک کن آنچه که در قلبم میگذرد و حس کن، حس کن که چقدر برایم عزیزی ای نازنینم... میخواهم برای تو بنویسم ، تا شبهای تنهایی بخوانی حرفهای مرا تا دیگر احساس ...
8 بهمن 1390

اولین مریضی گلم...

  مراقب شادی توام همچنان که تو پاسبان شادی منی. در آرامش نخواهم بود اگر در آرامش نباشی . . .   عزیز دل من چند روزیه که مریض شده و از این ویروسهای جدید گرفته .این  اولین مریضی جدی که سراغ گل من اومده و هم برای عسلم خیلی سخت و سنگینه و هم برای من و باباجون...   چند روز بود توی طول روز  کمی بیقرار بود و مدام بغل میخواست که فکر میکردم مال دندونهای نازش باشه که نبود.   دو شب پیش ساعت دو نصف شب از صدای گلم بیدار شدم دیدم تب شدیدی داره . خدارو شکر توی خونه استامینوفن داشتیم و دو بار بهش دادیدم تا تبش قطع شد.   با خودم  فکر میکردم فردا دیگه گلم خو...
7 بهمن 1390

اولین راه رفتن پارسا در پارک و ...

        در آغوشم که میگیرمت، آنقدر آرام میشوم که فراموش میکنم باید نفس بکشم...       پارسا كوچولوی خونۀ ما، دلخوشی ما، هستی و بود و نبود ما...  داری كم كم بزرگ میشی... آقا ميشی... مستقل میشی ! خوشگل مامان، از اوایل ١١ ماهگی كم كم راه افتادی و با قدمهای كوچیکت خونۀ ما رو پر از شادی كردی. دیگه تو اون پارسا کوچولویی نیستی که مدام توی بغلمون بودی و تا میزاشتیمت زمین گریه میکردی. الان دیگه فقط میخوای روی زمین راه بری و دیگه توی بغلمون یک لحظه هم نمیمونی. چون راه افت...
29 دی 1390

تشکر، واکسن ،مسابقه و عکس

 همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام بسکه اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفسهام  همۀ وجودم پارسای من سلام به ر وی ماهت نفسم: خوشگل من این اولین مطلبیه که توی سال دوم زندگیت دارم برات ثبت میکنم. از وقتی که یک ماهه بودی تا حالا دارم خاطراتت رو مینویسم. گل مامان،باورم نمی شه که به این سرعت تو یکساله شدی ... پارسال تو اومدی و قدم روی چشمامون گذاشتی و با اومدنت همه چیز قشنگتر شد. تو شدی زندگی ما و زندگی ما شد مال تو... حالا تو داری قد میکشی و بزرگ میشی، این روزها اینقدر از شوق راه رفتنت سرشارم که توی پست خودم نمیگنجم . دیدن تو در حالی که روی دوتا پاهای خوشگلت با اش...
21 دی 1390

ღ تولــــــــــــد 1 سالگــــــی زیباترینــــــــــــم ღ

برای کسی که با تولدش ، تولدی دوباره به من داد ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥   به مبدا تمامی وجودم پارسا جان ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥   روز تولدت رسید و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست تولدت رو با افتخار به داشتنت  تبریک میگم  تولد تو، تولد منه     من تمام طول سال رو بیدار موندم که مبادا روز تولد تو تموم بشه            و من در خواب بمونم و  نتونم بگم...
14 دی 1390
2769 0 105 ادامه مطلب

یک هفته تا تولد بزرگترین عشـــــق

  قشنگ ترین آفریدۀ خدای مهربون سلام به روی ماهت: روز شمارم واسه رسیدم روز میلادت آغاز شده.البته خیلی وقته که شروع شده ولی دیگه علنی شده. نزدیک به یک سال از بودن تو تو کلبه عشقمون می گذره...... با بودنت واقعا خوشحال و خوشبختم  آخه تو خودت نمی دونی که بهترین هدیه الهی هستی،اصلا مگه خدا موجودی بهتر از تو هم می تونست بهم هدیه بده؟ تنها هفت روز مونده تا تولد یک سالگیت... خودمونیما چقدر زمان با تو بودن و گذروندن با خنده هات زود می گذره... از چند روز قبل تا حالا یه حس و حال دیگه ای دارم،همش تو حال و هوای اونروزا هستم.  اون روزهایی که تا...
7 دی 1390

11 ماه و پانزده روزگی نفسم...

 باورتــــــــــــ  گر بشود یا نشود حرفی نیست نفــــــــــــسم میگیرد درهوایی که نفس های تــــــــــــــــو نیست این عکس واسه 8 ماهگیته گلم،چون عاشقش بودم بازم گذاشتم  چراغ خونمون گل پسرم، دیگه شدی 11 ماه و نیمه ... سال پیش این موقعها هنوز به دنیا نیومده  بودی و من داشتم پرپر میزدم واسه آغوش کشیدنت  فقط  دو هفتۀ  دیگه مونده ، فقط دو هفته مونده به ١٠ : ٩ دقیقه صبح روز ١٤ دی  فقط چند روز دیگه مونده که بشه ١ سال کامل  که تو رو دارم خدا رو بابت داشتنت همیشه ...
29 آذر 1390