پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

عاشقانه با تو...

¸.•* مینویسم از تــــــو`*•.¸  برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ،  اگر نباشی دیگر نیستم   تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود  عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد، هوای بودن تو   تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی همین که میدانم تو را دارم ، به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام  و این است آغاز زندگی من ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم    آری  این دوست داشتن است &...
5 ارديبهشت 1391

ددری شدن پارسا نفس

  تا اســم تـــ ـو می آیــد، اخمو ترین واژه هم لبــخند مــی زنند... عروسک قشنگ مامان سلام: گل خوشگلم، این روزا حسابی سرمون گرم تو شده و باهات زندگی می کنیم. به عشق اینکه هر روز یه کار جدید تر یاد بگیری و ما رو سورپرایز کنی. اما حیف این روز های قشنگ زود به پایان می رسه و تو زود توی یه چشم به هم زدن بزرگ می شی و فقط خاطراتش و برامون باقی میزاری که همین خاطراتم قشنگ و زیبا و به یاد موندنیه...                           &n...
30 فروردين 1391

گل پسره 15 ماهه...

همۀ‌وجودم سلام عیدت مبارک نفسم: پسر کوچولوی من! پانزده ماهه شدی عشق من! حالا دیگه خیلی فهمیده شدی... روز به روز بیشتر عاشقت می شم، عاشق خنده هات و شیرین کاریهات. وقتی باهات صحبت میکنم و تو اون چشمهای قشنگت نگاه میکنم میبینم که کاملا حرفهام رو میفهمی... ناز کردن رو یاد گرفتی و با نازی نازی و ناز کردن ما، دل از ما میبری... عزیز دردونۀ مامان از لحظه های قشنگ این ماهت بگم...                            واسه خودت داری مردی میشی کارای آدم ب...
15 فروردين 1391

لحظات تحویل سال 91...

  پارسا عسلی: چیزی به لحظه ی تحویل سال  نمونده . و تو الان دقیقا ١ سال و ٢ ماه و ١٤ روز سن داری. اصلا باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که شمارش معکوسم واسه به دنیا اومدنت شروع شده بود. و حالا تو در ١٥ ماهگی هستی و این دومین سالیه که عید رو کنارمون هستی و با وجود تو بهارمون رنگ دیگه ای بخودش گرفته... باباجون واست ماهی قرمز خریده و تو عاشق ماهیات شدی و بهشون میگی جوجو. عطر گ لهای شب بو تمام فضای خونمون رو پر کرده و من در کنار شما آرامش رو با تمام وجودم حس میکنم... پسر گلم روز اول فروردین تولد بابای باباجون و مامان من هستش و روز 10 فروردین هم تولد مامانه باباجونه.  که از همی...
1 فروردين 1391

آخرین روز سال 90

بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است   نازنین مامان سلام: امروز ٢٩ اسفند ماه آخرین روز سال 90 هستش و دیگه چیزی به آغا سال جدید نمونده... توی این سالی که گذشت لحظه های خیلی خوبی رو با هم گذروندیم. هر کارت هر لحظه ات برای من لذت بخش بود. هر نگاهت به من انرژی داد. با گریه هات غمگین شدم و با خنده هات به عرش رفتم. پارسای عزیزم نور و شادی را به زندگی من و بابا جون آوردی. تو شدی محور زندگی ما ... امیدوارم که خداوند خودش محافظت باشه و من رو کمک کنه تا بتونم به بهترین نحو ازت مراقبت کنم . سال ٩٠ واسمون با خوبی و خوشی شروع شد، اما با خاطرۀ تلخ فوت ...
29 اسفند 1390

تـــــولدم مبـــــارکــــــ

بیست و ششمین، ٢٣ اسفند من: امروز برای خیلی ها یه روزی معمولیه . هوا ابری یا آفتابیه... شاید هم برای یکی گرم و تابستانی... ولی یکی یا حتی شاید یک عالمه آدم توی دنیا امروز براشون خیلی مهم باشه.. . روز تولد هر کسی شاید خاطره انگیزترین روز زندگیش باشه... و از آدمهای دور و برش هم انتظار داشته باشه که این روز مهم رو از یاد نبرن. واسه من امروز روز قشنگیه، همیشه روز تولد آدم قشنگه و وقتی همه اونهایی که دوستت دارن تولدت رو بهت تبریک می گن، تازه می فهمی چقدر زیادن آدمهایی که دوستت دارن و این خودش روز رو قشنگتر میکنه... امروز بیست و ششمین سالروز به دنیا اومدنمه . باورم نمیشد که از دیشب همینجوری داره برف می...
23 اسفند 1390

14 ماهه شدن پارسا جیگر

یكى در آرزوى ديدن توست يكى در حسرت بوسيدن توست ولى من ساده و بى ادعايم تمام هستى ام خنديدن توست                         همه بود و نبودم امروز 14 ماهه شدی يعني الآن دقيقا 420 روزه كه اومدی پيشمون... يعني الآن 10 هزار و 80 ساعته كه شادی اومده توی خونمون... يعني الآن 604 هزار و 800 دقيقه از زمانی كه خدای مهربون يكی از بهترين بنده های خودش رو مهمون خونمون كرد می گذره... يعني الآن ۳۶ ميليون و ۲۸۸ هزار ثانيه هست كه خدا رحمتش رو شامل حال ما كرده... ...
15 اسفند 1390

باز هم غم...

                             این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ، دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست ...                                                      چهارشنبه شب  عزیزی رو از دست دادیم   که از صمیم قلب دوستش داش...
7 اسفند 1390

این روزهای عشق کوچولومون...

13 ماه و 15 روز...    زنده می شوم در لبخندی که از تو سهم همیشۀ من است      عمر و جونو نفس من سلام ع شق مامان آخه تو چقدر شیرینی گل من. هروز داری بانمک تر میشی... دلم نمیاد این روزای خوش زندگی رو برات ثبت نکنم. دوست دارم بعد ها که میخونی بدونی که چقدر از تمام کارها و شیرین زبونی هات لذت میبریم. میترسم  اگه دیرتر بشه با پیشرفتهای جدیدت ،حلاوت و شیرینی این روزا از یادم بره و ثبتشون نکرده باشم. >www.kalfaz.blogfa.com این روزها ورد زبونت شده : ماما... مام ا...  وای که اگه میدونستی چه لذتی داره این صدا زدنهای تو... اگه میدونستی چه عشقی رو بهم میدی...
29 بهمن 1390