پارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـمپارسا جـ❤ـونم ، نفسـم ، عشقـم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ღஜღ پارسا کوچولوی مـــــــا ღஜღ

(22 ماهگی ) پایان شیرخوارگی گل من

تموم دنیای من سلام: این روزها که داره میره تا دو ساله بشی خیلی سریع داره می گذره و احساس می کنم منی که میخوام ماهگردت رو بنویسم  بهش نمیرسم و با خودم می گم مگه دیروز نبود 21 ماهگیت رو نوشتم. چه زود 22 ماهگیت هم تموم شد. پسرم زمان داره خیلی سریع می گذره و  شما هر روز داری بزرگتر میشی و البته با نمکتر و شیطون تر. شیرین زبونیهات اینقدر زیاد شده که حد نداره . بابا مسعودت رو (بابا جان ) صدا میزنی و من رو هم  (سمانه جان). دوتا دندون آسیاب پایینت همزمان با هم بیرون اومدن و خیلی اذیتت میکنن.  دیگه پوشکت نمیکنم مگر مواقع خاص و حیاتی.   ١٠ آبان آخرین روز...
14 آبان 1391

21 ماهگی نفسم

تو هوایی که برای یک نفس، خودمو از تو جدا نمیکنم تو برای من خوده غرورمی... من غرورمو رها نمیکنم عزیز دردونۀ مامان سلام:  چهاردهم این ماه ١ سال و ٩ ماهگیت  هم تموم شد. حالا فقط ٣ ماه دیگه مونده تا تولد ٢ سالگیت. این روزها احساس میکنم باید خیلی مراقب رفتارم باشم چون تمام حرفها رو زود میگیری، تمام رفتار منو زیر نظر داری و تمام کارایی رو که میکنم به خودم بر میگردونی. توی این شبای بلند پاییز که خیلی دلگیر و خسته کنندست، تو همدم ومونس خیلی خوبی واسم هستی که بهم انرژی و روحیه خیلی زیادی میدی. اگه باهام همکاری کنی میخوایم از شروع ٢٢ ماهگیت دورۀ شیرخوارگیت رو به پایان برسونیم.خدا کنه خیلی س...
17 مهر 1391

مهربونی های پسرم

عصارۀ تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن فرشته ای ساخته اندهمچون  تو    میخوام از چشمهای قشنگ و مهربونی حرف بزنم که به من امید زندگی میده. چشمهایی که هر چقدر هم خسته باشم با نگاه کردن به اونها قدرت زندگی کردن رو پیدا میکنم. چشمهایی که تصویرش یک لحظه هم از جلوی چشمم نمیره و قلب پاک ومهربونی که هرچقدر هم ازش بگم کم گفتم.  مثل همیشه با خونه سازیهات مشغول بازی بودی و همه رو پخش کرده بودی وسط خونه، اومدم رد بشم برم توی آشپز خونه که پام رفت روی یکی از مکعبها ، داد زدم  و افتادم روی زمین ، یکدفعه لبهای کوچولویی رو کف پام احساس کردم بلند شدم نشستم دیدم داری تند تند پام رو بوس م...
4 مهر 1391

20 ماهگی قشنگترین خلقت خدا

نگاهت را قاب میگیریم در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی میبخشد سلام آرومه جونم: یه دونه پسرم ، خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم بزرگ شدی. شدی یه پسر مهربون و تودل برو. اینقدر با محبتی که بعضی وقتها پیشت کم میارم. آخه یه کوچولوی 20 ماهه اینقدر احساساتی میشه؟ گل مامان مهمترین اتفاقی که توی این ماه برات پیش اومد جوونه زدن یه دندون جدید (پنجمین دندون) بود که بعد از 6 ماه انتظار بالاخره نیمۀ مرداد ماه در اومد و ما رو کلی از نگرانی در آوردی.  بلافاصله بعد از اون دو تا دندون دیگه هم توی فک بالا در آوردی و ما رو کلی خوشحال کردی. حالا که ۲۰ ماهه شدی من بازم متوجه تغییرات زیادی ت...
16 شهريور 1391

روزانه های ما

گل پسرم ، نفسم ، همۀ وجودم سلام: روزها هفته ها ماهها دارن چقدر زود میگذرن. این روزها زیاد حال خوشی ندارم خیلی سردرگمم. گاهی اوقات احساس خوشبختی می کنم. گاهی اوقات دلم میگیره و گاهی اوقات هم از گذر عمر افسوس می خورم. گاهی احساس می کنم چقدر عمرم داره بیهوده می گذره. گاهی هم میگم بزرگترین رسالت من تربیت پسرمه و گاهی... . این روزها خیلی وروجک و بازیگوش شدی. کارای خطر ناک هم زیاد انجام میدی به خاطر همینم هست که چهار چشمی مراقبتم و هیچ وقتی واسه نوشتن خاطراتت و کارهای دیگه ندارم. تربیتت خیلی مشکل شده . احساس میکنم کم کم داره رفتارهات شکل میگیره و من باید همۀ تمرکزم رو روی این قضیه بزارم. ولی در مجموع عاشقتم مامان. با تمام وجودم...
4 شهريور 1391

این روزهای من و همدمم پارسا

تمــــام اکسیـــژنـهـای دنـــیا را هم بیاورنــد بــه کــــارم نمی آیــد مــــن پــر از هــــــوای تـــو أم برگ گلم سلام:   این روزها تمام زندگیم حول محور تو می چرخه. نمی دونم این روزها رو چه جوری واست ثبت کنم که برات بمونه. که بدونی هر لحظمون چه جوری می گذره . در چه فضایی. خوشبختی هر روزم رو لمس کنی. خیلی وقته حسهای قشنگی از تو میگیرم... وقتی با هر یک قاشقی که غذا میخوری یک قاشق غذا هم دهن من میزاری... وقتی با اون دستهای کوچولوت بعد از تموم شدن غذا دونه دونه ظرفها رو جمع میکنی و میاری میدی دست من... وقتیکه با هر بار آب خوردنت ازم میپرسی که( آبه ایخوای؟) بعد بقیه ...
6 مرداد 1391

18 ماه مادرانه، عاشقانه، کودکانه

نــفس، شاید دلیلی باشد برای زندگی اما....... بی شک تــــو بهانه آنی....... مهربون پسرم سلام: گل قشنگم انگار همین دیروز بود که داشتم از ٦ ماهگیت و شیطنتها و واکسنتت مینوشتم حالا دقیقا ١ سال از اون رو میگذره. نمي تونم بگم روزهای با تو بودن تند گذشت يا كند . هر چی بود عالی گذشت . روزهایی پر از شادی و هيجان و شگفتی . روزهایی پر از بچه داری و خستگی . روزهای عشق و يكرنگی . روزهای تكرار نشدنی ... چقدرخوشحالم که داریم به 2 سالگیت نزدیک تر میشیم،خوشحالم از اینکه روز به روز حرفای من رو بهتر میفهمی و واکنش نشون میدی . مثل طوطی همه چیز رو تکرار میکنی، نمیدونم که چقدر باید از خدا تشکر کنم به خاطر ت...
15 تير 1391

این روزهای قلب من ♥ پارسا ♥

به قدر کندوی عسل طعم روزهایم شیرین شده، بس که عسل می بارد از نگاهـــــــــــت ، از لبـــــــــــت؛ وقتی چشم در چشمم شیرین بیانی می کنی...!!!       ماه آسمون من سلام:   گل قشنگ من پارسا جونم این روزا بی حد و اندازه شیطون و وروجک شدی زندگی من. با خودم فکر میکنم میگم  یه بچه کوچولو دیگه ازینم شیطونتر میشه که تو هستی؟؟؟   میخواستم از شیطنتهات بنویسم، ولی بی خیال...     بی خیال وقتی،  عاشقانه همه کارهاتو دوست دارم . آخه اینقدر عشقی که بهت دارم زیاده که بقیه کارات جلوی چشمام نمیاد...  اصلا عاشق تمام شیطونی ها و خرابکاری هاتم و با تمو...
30 خرداد 1391

شب آرزوها

 شب آرزوها  شبی که خدا بی حساب می بخشد باز پنجره های ملکوت به بهانه ی دیگر گشوده شد و چه عاشقانه می سراید : این الرجبیون ؟ پسرم: امشب شب آرزوهاست، نمی دونم خوشبختی برای تو در چی معنا میشه فقط می دونم خوشبختی وسیعتر از اونیه که در ذهنت بگنجه و زیباترین لحظه ایه که می تونی در زندگی درک کنی و من برای تو خوشبختی ات را آرزومندم . . .   دوستای خوبم:    امشب در مناجات و خلوت عاشقانه تان با معبود  ما رو هم  از یاد نبری د... خدایا آنکس که امشب صادقانه یادم میکند هر لحظه عاشقانه یادش کن . . . ...
4 خرداد 1391